محدودیت و مدیریت


آب، مایه حیات است و به همین دلیل همیشه با "آبادی" و "زندگانی" همراه بوده است. هیچ شهر و روستایی بدون تکیه بر منابع آبی در هیچ کجای دنیا شکل نگرفته و همیشه شهرهای بزرگ و کانون‌های آبادانی و تمدن در کنار منابع نسبتاَ پایدار و متعادل آبی بنا شده اند.

هرچند مهار و مدیریت آب در مناطق پرآب، که نوعاً از آبهای سطحی برخوردار هستند نظیر کوهساران و سواحل، نیز ماجراهای خاص خود را دارد اما داستان آب در کویر متفاوت است. کویر، آیینه چهره خشک و خسیس طبیعت است. در زیست بوم کویر، انسان سنتی همواره خود را با محدودیت منابع آبی مواجه می یابد. این "محدودیت" که به اجبار طبیعت بر کویر نشینان تحمیل شده است، از سویی او را به تلاش برای استخراج و استحصال آب واداشته و از سوی دیگر صرفه‌جویی و مدیریت بهینه آب را به او آموزش داده است. یک کویرنشین "قدر آب" را می‌داند و برای قطره قطره آن ارزش و حرمت قائل است. "قدر آب" خود را به خوبی در سامانه های استحصال، انتقال، توزیع و بهره برداری از منابع و حتی در معماری، شهرسازی، مراودات اجتماعی و آداب و سنن فرهنگی، ادبیات و موسیقی کویر نشینان، آشکار و برجسته بوده و تمام شئون زندگی در کویر متناسب با این محدودیت بزرگ ساخته و پرداخته شده است.

خلاصه آنکه، یک کویر نشین منابع آبی در دسترس خود را بسیار "محدود" و ذی قیمت می داند. او همواره خود را موظف به حفاظت و مدیریت همین منابع دانسته و امید و انتظاری از بیرون نداشته است. به همین علت در هر روستا و صحرایی نظاماتی و کارآمد برای مشارکت در تأمین، انتقال، تقسیم و تسهیم آب ایجاد نموده اند. آنان موفق شده اند تا علی رغم تمامی محدودیت ها و محرومیت ها، چراغ حیات و مشعل تمدن را در طول تاریخ روشن نگاه دارند. اهالی کویر با فنونی برآمده از طبیعت نظیر قنات، تکنیک­های آبیاری، تبخیر، تبرید و ... خشونت های کویر را تلطیف نموده و از تمام توان اکولوژیک این مناطق بگونه‌ای کارآمد در جهت تأمین نیازهای اولیه حیاتی با محوریت "آب" استفاده نموده اند.

اما امروز....

تقریباً بطور روزانه اخباری از خشک شدن دریاچه‌ها، رودخانه‌ها، چشمه‌ها و... می‌شنویم.

اخبار مربوط به آلودگی منابع آبی در اثر پساب‌های سنگین صنعتی و یا تولیدات مسموم کشاورزی نگران کننده است.

گسترش بیابان‌ها، شورشدن منابع آبی و پیش روی شورابه ها از گوشه گوشه کشور گزارش می‌شود.

آمار مربوط به افت سطح و کیفیت سفره‌های زیرزمینی آب نگران کننده است.

ریزگردها که عمدتاً حاصل تخریب عرصه های طبیعی هستند به طور فزاینده ای افزایش یافته اند.

با کاسته شدن از دامنه کشاورزی و تغییر الگوی کشت از محصولات استراتژیک در بسیاری از مناطق و نتیجتاً واردات روز افزون مایحتاج غذایی، امنیت غذایی کشور در مخاطره است.

و در یک کلام با بحرانی تمام عیار در حوزه­ محیط زیست و به طور ویژه در بخش "آب" مواجهیم.

اما آیا براستی چرا چنین شده است؟ چگونه در کمتر از پنجاه سال، تمام تمدن چند هزار ساله ایران مرکزی در معرض تهدید جدی بواسطه مسأله حیاتی "آب" قرار گرفته است. چرا نسل کنونی "راز" زندگانی در شرایط کم آبی را فراموش کرده اند؟ چرا "قدر آب" که اساسی ترین مؤلفه فرهنگ و معماری در کویر بوده است به یکباره از میان رفته؟ و آیا برای مسیری که با سرعت میپیماییم، بازگشتی متصور است؟

قبل از پرداختن به پاسخ اجمالی این پرسش باید خاطر نشان ساخت که امروزه در بسیاری از محافل و مجامع سخن از راهبردها و راهکارهای مواجه با معضل "آب" مطرح است و این در حالی است که ریشه یابی این موضوع و یافتن دلایل وضعیت کنونی، به طور منطقی از اهمیت بیشتری برخوردار است. طبیعی است که دستیابی به هیچ راه‌حل درستی قبل از دریافت صورت صحیح مسأله متصور نخواهد بود. اگر علل به وجود آمدن شرایط کنونی را ندانیم، چگونه می توان از راه های عبور از آن سخن گفت؟ متاسفانه این مسأله بغرنج، از آفت های اساسی سیستم­های دولتی ماست که امروز برای برون رفت از بحران "آب" تلاش می کنند.

دومین نکته ای که یادآوری آن را در این مقام لازم می نماید آنکه باید بدانیم همواره در بخش مدیریت منابع آب ایران، نگاهی "سخت" و "سازه ای" حاکم بوده و هست. متاسفانه نگاه همیشگی حاکم، مانع از دیده شدن ابعاد نهادی، ساختاری، مدیریتی، فرهنگی و اجتماعی مسأله آب شده و می شود. و باز به همین دلیل همواره از اموری چون ساخت سد، حفر چاه، افزایش حجم برداشت از مخازن، انتقال آب و ... به عنوان راهکار سخن به میان می آید و تقریباً هیچکس از اصلاح قوانین، بهبود ساختار مدیریت و موادری از این دست حرفی به میان نمی آورد. متاسف کننده تر آنکه گروهی محدود از کارشناسان که از منظری اجتماعی و نهادی به قضیه آب می­نگرند نیز به کلی­گویی و ایراد سخنان غیر عملی و بی تأثیر متهم و محکوم می شوند.      

باری، در جستجوی علل بحران کنونی آب در ایران قطعاً، به ردپای هجوم محصولات جدید فناوری در حوزه استخراج آب و به تبع آن انقلاب و انفجار در برداشت آب از سفره‌های طبیعی خواهیم رسید. ورود موتور پمپ‌های کشنده در بخش کشاورزی، قطعاً نقطه آغاز مسئله آب در ایران است. در مراحل بعد استفاده از دیگر دستاوردهای نوین در کشاورزی، انتقال و توزیع آب، مزید بر این علت اصلی بوده است. نظام استحصال سنتی آب مبتنی بر سیستم‌های "افقی" رودخانه و قنات بوده و به همین جهت هیچگاه فشار ویرانگری به منابع وارد ننموده است اما استفاده از سیستم های "عمودی" (موتور پمپ‌ها)، امکان دست‌اندازی بیش از اندازه به منابع و نتیجتاً تهدید و تخریب آنها را فراهم می آورد.

البته روشن است که مسئولیت ماجرا را به گردن کشاورز و موتور پمپ انداختن، اشتباهی آشکار و بزرگ است. چرا که فناوری، مانند هر پدیده وارداتی و غیربومی دیگری مستلزم راهبری و مدیریت است و قطعاً راهبری فناوری و هدایت و هدفگذاری آن در جهت تأمین اهداف پایدار، وظیفه یک کشاورز نیست.

بنابر این عیب اصلی که منجر به معضلات کنونی است را باید در جای دیگر جست. به عبارت دیگر فناوری فی‌النفسه مشکل‌ساز نبوده است. بلکه نوع برخورد ما با این پدیده جدید و ضعف آشکار در مدیریت و راهبری دستاوردهای فناوری که لامحاله به نهادهای حاکمیتی و نه مردم و بهره برداران، باز می‌گردد سبب ساز بحران بی‌آبی کنونی است.

اگر در پاسخ به سوأل محوری این گفتار، لایه های عمیق تر اجتماعی و تاریخی را جستجو کنیم متوجه خواهیم شد اساساً ما ایرانیان در برخورد با انواع سوغات مغرب زمین، از دستاوردهای سیاسی نظیر پارلمان و دموکراسی تا دستاوردهای فرهنگی نظیر مد و لباس و از تقلید در ساختارهای دولتی و دیوانی تا واردات فنی نظیر انواع ماشین آلات و... هیچگاه متوجه عمق ماجرا نبوده و همیشه سعی در تقلید "صورت" کار داشته ایم. ما در ایران مفهوم عمیق و پیچیده فناوری که ماهیتی اجتماعی، نهادی و "نرم" برخوردار است را به معنای فنی که صورتی "سخت" و مشهود دارد، تقلیل داده یا فروکاسته ایم و علاوه بر آن هیچگاه متوجه اهمیت و کارآمدی دانش بومی و سنتی خود نبوده و در مسیر توسعه و روزآمدسازی آن نکوشیده ایم.

طبعاً اکنون مجال پرداختن به این مسأله پیچیده و پرماجرا نیست اما در مورد ماجرای آب باید بدانیم در ایران بجای آنکه ظهور فناوری جدید در این بخش را "تسهیل کننده" بدانیم، به اشتباه آن را "تأمین کننده" آب دانسته‌ایم. ما به اشتباه تصور کرده ایم که ابزارهای جدید، "محدودیت" منابع آبی ما را مرتفع خواهد ساخت. ما هیچگاه برای تلفیق دانش بومی و داشته های تاریخی از سویی و دستاوردهای فناوری های نوین از سوی دیگر تلاش نکرده ایم.

ورود فناوری­های نوین در اثر ناآشنایی عمیق ما با ماهیت، کارکرد و راهبری آن باعث شد که تصور "محدودیت منابع" برای کشاورزان و حتی مدیران ما از میان برود. یادآوریم می‌شویم به طور منطقی و طبیعی "محدودیت" باعث اصلی بهینه سازی و مدیریت مصرف محسوب می‌شود. به عبارت دیگر اگر در موردی تصور محدودیت وجود نداشته باشد، صرفه جویی و مدیریت مصرف امری نامعقول و بی وجه است. اگر منابع آبی ما به مدد فناوری نامحدود است، چرا باید در مصرف آب، صرفه ها را رعایت کرد و اصولاً چرا باید از مدیریت منابع سخن گفت؟

توسعه بی‌اصول شهرها و بدتر از آنها گسترش سطح زیرکشت و اسراف آشکار آب در همه حوزه‌ها (حتی در حوزه شرب و مصرف خانگی) همگی نشان می‌دهد که تصور محدودیت منابع آبی در کشور کاملاً مخدوش شده و از میان رفته است. درست به همین دلیل امروز دیگر هیچ نشانی از "قدر آب" در فرهنگ و معماری و شهرسازی ما هم دیده نمی شود. این تصور ویرانگر (عدم محدودیت منابع آبی) به شدت دامنگیر مدیران و بهره برداران منابع آبی در ایران بوده و با وجود علائم آشکار بحران، هنوز نیز گروهی باور دارند که با فناوری می توان محدودیت منابع را جبران کرد.

نظام حاکمیت آب در کشور، که دیگر منابع آب را محدود نمی دانست، بی‌محابا برای توسعه منابع زیر زمینی مجوز داد و با سرعتی شگفت، مشغول آبرسانی به هر شهر و روستا شد تا جایی که امروز بسیاری از مناطق تفریحی و حتی روستاهای خالی از سکنه از آب بهداشتی و سالم برخوردارند اما به قیمت خشک شدن قنوات، چشمه های روستا! تکنولوژی سدسازی هم به یاری آمد. اکنون دیگر می‌توان در دل کوه­ها دریاچه داشت و برق هم تولید کرد! فناوری های جدید امکان انتقال آب در میان حوزه های آبریز را هم فراهم ساخت. دیگر هیچ محدودیتی وجود نداشت و میتوان در قلب کویر از آب رزدکوه بختیاری خورد! دیگر حقآبه تاریخی باتلاق گاوخونی اهمیت نداشت، بلکه مهم سهم صنایع سنگین و فولادسازی است. کشاورزان نیز دیگر نگران خشک شدن رودخانه ها و کور شدن قنوات نبودند. آنها دیگر لازم نبود به مشارکت در تأمین و تسهیم آب فکر کنند. فقط لازم بود تا با استفاده از جدیدترین دستگاه­های حفاری، روز به روز بر عمق چاه­های کشاورزی بیفزایند!

اما در پایین دست چه می‌گذرد؟ سرانجام تالاب‌های طبیعی چه خواهد شد؟ آیا حجم و کیفیت منابع آبی پایدار خواهد ماند؟ پساب­های رها شده در طبیعت با سفره­های زیرزمینی چه خواهند کرد؟ آینده کشاورزی و امنیت غذایی چه خواهد شد؟ افق­های آینده برای زندگی فرزندانمان در ایران مرکزی چه خواهد بود؟ و ...

اینها نمونه هایی است از انبوه سؤالات بعضاً بی پاسخی که در اثر عملکرد گذشته، امروزه با آنها دست به گریبان هستیم. آنچه بر تأسف می افزاید آنکه چنانچه اشاره شد بر اثر نگاه "سخت" و "سازه ای" حاکم در حوزه آب، باز هم راه حل ها را در اموری چون انتقال، شیرین سازی و باروری ابرها و ... جستجو میکنیم. غافل از آنکه به دلیل ناآشنایی با ماهیت و کارکرد فناوری در دوری باطل و بی ثمرگرفتار شده ایم. قطعاً و حتماً دیدگاه­ها، نهادها و ساختارهایی که ما را با مشکلات کنونی مواجه ساخته اند نمی توانند نجات بخش ما از بحران باشند.

کوتاه سخن اینکه آنچه امروز در بخش آب بدان مبتلا هستیم در مخدوش شدن و از میان رفتن تصور طبیعی و تاریخی ما از مفهوم "محدودیت منابع" آبی در اثر ناآشنایی با ماهیت و مدیریت فناوری های نوین ریشه دارد. اگر به مبارزه مؤثر با بحران بی آبی می اندیشیم باید در مرتبه نخست برای اصلاح دیگاه­های سخت و سازه ای حاکم بر این بخش بکوشیم. انتظار بهبودی، از آنچه باعث بیماری بوده است، معقول به نظر نمی رسد.