جنگ پنهان سیساله
دکتر مرتضی فرهادی: از نگرانیهای مهم بخش کشاورزی در کشور ما، مسئلهی تأمین آب است که از یکسو به بحث منابع و ذخایر آبی ارتباط مییابد و از سوی دیگر بحث میزان مصرف انرژی جهت انتقال آب مطرح میشود. براساس آمارهای موجود، بخش قابل توجهی از انرژی در بخش کشاورزی صرف استخراج و انتقال آب میشود. به عنوان مثال در مناطق کمآب و کویری تعداد زیادی چاههای عمیق حفر شده است و با موتور، آب استخراج میشود. اما بدون اینکه توجه شود آیا این اقدام و این نحوهی تأمین آب صحیح بوده است، به فکر این هستیم که چگونه مصرف این چاهموتورها را بهینه کنیم! یکی از روشهای سنتی و البته بسیار باسابقهی تأمین آب در کشور ما که متناسب با شرایط اقلیمی و فرهنگی خودمان بوده، استفاده از قنات است. اما چرا بهطرز عجیبی این روش طرد شد و بهجای مراقبت و توسعهی قناتها، دست به تخریب آنها زدیم؟ دکتر مرتضی فرهادی که عمر خود را با سفر به نقاط مختلف کشور صرف مشاهده و ثبت جوانب مختلف زندگی ایرانیان و بهخصوص روستاییها کرده در مقالههایی که در سال ۱۳۶۷ در مجلهی جهاد شمارههای ۱۱۵ و ۱۱۶منتشر شده است، دربارهی انهدام قناتها هشدار میدهد.
چگونه با دستان خود آب را بحرانی کردیم؟
سیاستها و برنامهریزیهای نادرست رژیم پیشین، جهل و بیتوجهی نسبت به شرایط اقلیمی و اجتماعی و تجربیات چندهزارسالهی کشاورزی خودی و شناخت ناقص از شرایط و امکانات بیگانه، سبب نابودی بسیاری از تأسیسات کشاورزی همچون قناتها، کبوترخانهها، فراموشی روشهای آبیاری، کشتکاری، کودورزی، دیمکاری و آیشبندی، برهم زدن و تضعیف سازمانها و شیوههای تعاونی سنتی، قطع ارتباط بین گذشته و حال و به هرز دادن نیروی عظیم پتانسیل فرهنگی، شده است. بیآنکه توانسته باشد تأسیسات و سازمانهای کارآمدتر و شیوههای مؤثر و مطمئنتری را در اغلب موارد جایگزین سازد و بیآنکه خواسته و یا توانسته باشد پیوندی درخور و آفریننده بین «سنت» و «صنعت» برقرار سازد.
تقریباً تمام کسانی که قبل از انقلاب به نقد سیاستهای کشاورزی ایران پرداختهاند، مستقیم و یا غیرِمستقیم به جهل مسئولین و کمبود و نبود مطالعات و اطلاعات در این زمینه اشاره کردهاند.
البته شک نیست که این ناکامیها دلایل گوناگونی داشته، اما بیگمان یکی از دلایل آن، جهل نسبت به شرایط خودی و علم ناقص تکنوکراتها و برنامهریزان ما نسبت به بیگانه بوده است:
«کشور ایران با ۱/۶ میلیون کیلومتر مربع وسعت، از نظر محیط زیست و رویش و آبوهوا شاید در شمار کشورهای نادر روی زمین است… تفاوت شرایط اقلیمی از نظر سردسیری و گرمسیری و از نظر میزان بارندگی سالانه و پراکندگی آن در فصول مختلف، از نظر ارتفاع از سطح دریا و از نظر عمق آبهای تحتالارضی و خلاصه تنوع محصولات و رویش گیاهی و دامداری به قدری است که میتوان گفت شرایط مشابه و مشترک در مقابل شرایط متفاوت در اقلیّت قرار دارد. این تفاوتها… به نوبهی خود، روستاها و اجتماعات روستایی با سنتها و هنجارها و ارزشهای مختلف به وجود آورده که از نظر برنامهریزی و تصمیمگیری همان اندازه اهمیت دارد که شرایط متفاوت اقلیمی.[۱]
«سازمانها و تشکیلات کشاورزی روستایی ما اما متأسفانه در شکلگیری خود تحتتأثیر این تفاوت قرار نگرفته و برنامهریزی کشاورزی روستایی بیشتر حکم الگوهای مملکتشمولی دارد تا ناحیهای و منطقهای… یعنی در حالی که شرایط مشابه کشاورزی و روستایی در حداقل قرار دارد، جنبههای همهجاشمولی برنامهها در اکثریت است.
این مشکل نهتنها در سطح برنامهریزی و تشکیلات اداری کشاورزی و روستایی است، بلکه متأسفانه در آموزش کشاورزی مملکت نیز در تمام سطوح به چشم میخورد… برنامههای آموزش کشاورزی ما… اگر ترجمهی متون خارجی نباشد… آنقدر کلی و تئوری و عمومی است که با شرایط کشاورزی و روستایی ایران کمتر انطباق دارد.»[۲]
«بخش کشاورزی ما به بیماری میماند که از هرسو برای درمانش اطبای حاذق و دستگاههای کمکی پزشکی گسیل میشوند، اما وی از مرحلهی بین مرگ و زندگی به در نمیآید… آن هم بخشی که بیش از ۴۵ درصد نیروی انسانی شاغل در آن، زندگی و درآمد خویش را مدیون آن هستند. مهم این است که رشد ارزشافزودهی بخش کشاورزی در سالهای برنامهی عمران چهارم در حدود ۲ درصد بوده است و این در مقابل سرمایهگذاریهای هنگفت، رشد ناچیز و غیرقابل توجیهی است.
در سطوح مختلف برنامهریزی کشاورزی و در مراجع تصمیمگیری، خود این عقبافتادگی را لمس میکنند و آن را کلاف سردرگمی میدانند.
عکسالعملی که اغلب وجود دارد، افزایش تخصیص عوامل، به عبارت دیگر افزایش بودجهی کشاورزی است…
برنامهریزان کشاورزی و امور روستایی مملکت با کشاورزان و امور روستایی همانگونه رفتار میکنند، که گاهی اوقات پزشکان با بیماری که دردش را نمیشناسند. به عبارت دیگر بخش کشاورزی حکم موش آزمایشگاهی را پیدا کرده که مرتب باید آزمایشات گوناگونی را تحمل کند…
شاید یکی از دلایل عدم ثبات در سیاست کشاورزی، و یا اصولاً عدم وجود سیاست مشخص و درازمدت کشاورزی تا اندازهای ناشی از عدم شناخت مسائل کشاورزی و روستایی مملکت باشد…»[۳]
حقیقت این است که حداقل یکی از دلایل شکستهای برنامههای کشاورزی ما و بسیاری از کشورهای آسیایی ـ آمریکایی و آمریکای لاتین در چند دههی گذشته، نهتنها بهخاطر بیتوجهی به شرایط متفاوت اقلیمی و جغرافیایی بوده، بلکه بیشتر از آن، ناشی از بیتوجهی و جهل مرکب نسبت به تجربیات چندهزار سالهای است که درست از متن و بطن شرایط اقلیمی و فرهنگی این کشورها برخاسته و پادزهر بسیاری از مشکلات کشاورزی این کشورها را در خود نهفته داشته است.
«کلاید کلاکن»، استاد و مردمشناس آمریکایی، فرهنگ را: «انبار تجربهی گروه» و «گنجینهی انباشته از آفرینندگی بشر» تعریف میکند.[۴]
ایران کشوری است کهنسال و جزء نخستین کشورهایی از جهان است که کشاورزی و دامداری در آن پا گرفته و بالیده است و در نتیجه از این «انبار تجربه» و «گنجینهی آفرینندگی» سهم بهسزایی داشته است:
«از آن زمان که تاریخِ نوشته در دست است اکنون، حداقل ششهزار سال میگذرد، و در نیمی از این زمان تا آنجا که بر ما معلوم است، خاورمیانه مرکز امور و مسائل بشری بوده است… بر این صحنه که تحدید حدود دقیق آن مقدور نیست و بر روی آن مردم و فرهنگهای مختلف وجود داشته، کشاورزی و بازرگانی، اهلی کردن جانوران و ساختن ارابه، سکهزدن و سند نوشتن، پیشهها و صناعت، قانونگذاری و حکومترانی، ریاضیات و پزشکی… و چیزهای دیگر برای نخستینبار پیدا شده و رشد کرده و فرهنگ اروپایی و آمریکایی ما در طی قرون از راه جزیرهی کرت و یونان و روم، از فرهنگ همین خاورمیانه گرفته شده…»[۵]
«با اینکه باستانشناسان بهتازگی آغاز کشاورزی را به حدود پانزدههزار سال قبل نسبت دادهاند (حفاریهای بازماندهی مزارع برنج در آسیای جنوب شرقی)، قدیمیترین دهکدههای جهان که تا به حال توسط حفاران پیدا شده در خاورمیانه واقع است. این دو روستا در «جارمو» و «تپه سربین» بهترتیب واقع در ایران و عراق امروزی، نشاندهندهی این است که… تشکیل اجتماعات روستایی (در ایران) لااقل از صد قرن (ده هزار سال) قبل آغاز شده است.»[۶]
«… احتمال میرود کشت گندم برای اولین مرتبه در تاریخ بشر در نقطهای در طول سواحل غربی فلات ایران و در جلگههای ایلام صورت گرفته و به این ترتیب برای زندگی… یک وسیلهی ارتزاق و توشه و قوت اساسی به وجود آمده است.»[۷]
نه هزار و پانصد سال پیش اهلی کردن بز در لرستان اتفاق افتاده است،[۸] شاهنشاه استفاده از آب رودخانهها به وسیلهی کندن جویها از کنارهی آن و بالا بردن آن بر سر مزارع و بهطور کلی «پراکندن تخم و کشت و درو» را از اختراع ایرانیان در دورهی هوشنگ میداند.[۹]
منظور ما از تکرار و یادآوری این سخنان به هیچوجه ارضای خاطر خود و خواننده و دل خوش کردن به گذشتههای دور نیست. منظور از بیان تاریخ، پندآموزی است. به خاطر این است که گذشته چراغ راهی برای آینده است و با این افسوس که ما چلچراغهای بسیاری از گذشته را در تهاجم فرهنگی غرب بهیکباره با سنگ جهل و خودباختگی شکستیم و امروز کورمال کورمال کارمان از چاله به چاه افتادن شده است. سخن از ضدیت با نوآوری و تکنولوژی و دانش نوین کشاورزی جهانی نیست، برعکس، این است که به چه شیوهای میتوانیم به شایستهترین وجه از این نوآوریها برای بالندگی کشاورزی خود سود جوییم. سخن از تقلید کورکورانه، در برابر یادگیری از طریق بینش و بصیرت است.
روستاییان کرمانی ما میگویند: «درخت روی ریشهاش سبز میکند»، اما تکنولوژیستها و تکنوکراتهای وابسته[۱۰] با چشمپوشی بر تجربیات چندهزار ساله تیشه بر ریشه زدند. نجات کشاورزی ما در پیوند «سنت» و «صنعت» بود و نه در «سنتکُشی» کورکورانه.
ما در سطور آینده به نمونههای عینی متعدد و مختلفی برای اثبات این «سنتکُشی» خواهیم پرداخت و از آنجا که «آب» بزرگترین مسئلهی کشاورزی ما است، ما نیز از همین مسئله آغاز میکنیم.
«چاه در راه قنات»[۱۱]
به اعتقاد بسیاری از پژوهشگران ایرانی و خارجی، قنات یکی از شگفتانگیزترین و پرسودترین اختراع ایرانیان برای خود و جهانیان بوده و همچون جاده سرد و سبزی، کویرها و بیابانهای گرم و خشک را به کوه و دریا پیوند داده و فرهنگها و تمدنها را به یکدیگر گره زده است و قارههای آسیا و اروپا و آفریقا را پیموده و حتی به کشورهایی همچون شیلی و مکزیک در آمریکای جنوبی راه یافته است؛[۱۲] بیشک مهمترین اختراع در رشتهی آبیاری در مناطق کمآب جهان است.
برخی محققین اختراع قنات را به ۳ الی ۴ هزار سال قبل میدانند[۱۳]، و برخی براساس استنتاج از روایات شاهنامه، ۵ هزار سال.[۱۴]
حال باید پرسید ما به جای استفاده از نیروی ماشین و فنون جدید آبشناسی و خاکشناسی و چه و چه در حفر قناتهای جدید و نگهداری از قناتهای دایر و راهاندازی قناتهای بایر چه کردهایم؟ کاری که فرانسویان در الجزایر کردند و قناتی با بهکارگیری اصول فنی با آبدهی یک متر مکعب در ثانیه حفر کردند،[۱۵] همچون قنات شاهرود خودمان، و یا کاری که آمریکاییها کردند و با مقنی کرمانی، چند رشته قنات در دشتی بین لوسآنجلس و سانفرانسیسکو شهرکی به نام «کرمان» ساختند.[۱۶] و یا ما که با غارت آبهای تحتالارضی کاری را کردیم که مغولان نیز از عهدهی آن برنمیآمدند. سخن از ورود تکنولوژی و نوسازی منابع آبیاری و مسائلی از این دست نیست. مسئله این بود که میباید آبی را که در جریان اصلاحات ارضی به دهقانان فروخته شده بود، ۵۰۰ متر آن طرفتر از مادر چاه قنات، دوباره از چاه عمیق و یا نیمه عمیق فروشندهی قنات بیرون بیاید و در این میان سازندگان و فروشندگان موتورهای آب و وسایل یدکی از این نمد کلاهی داشته باشند و هیچ یک از مسئولان و برنامهریزان نیندیشیدند که با این دزدی از آب کاریز و «هرانگ»(کی) و چشمه چه بر سر کاریز و «تمدن کاریزی»[۱۷] خواهند آورد. البته در یک نظام وابسته چه جرمی از خودکفا بودن کاریز بدتر میتواند وجود داشته باشد! چراکه خودکفایی در آب ممکن است خودکفایی در نان را به دنبال داشته باشد، همچنان که در دوران طولانی حاکمیت کاریز داشته است.
اگر سخن بر سر مصلحتاندیشی برای مسئلهی کشاورزی و آبیاری این کشور بود، میبایستی به مصحلتاندیشی ایرانشناسان وطنخواهی که صرفاً براساس دلسوزی دربارهی خطرات حفر بیرویهی چاههای عمیق و نیمهعمیق سخن گفتند، گوش فرا داده میشد. به مصلحتاندیشان دانشمندی که دید تیز آنها فراتر از غرضوزیها و کوتاهبینیهای تکنوکراتهای رژیم پیشین بود و ما در اینجا به برخی از این نظریات اشاره خواهیم کرد.
جالب است که بدانیم در حدود سالهای ۱۳۳۰ یک مهندس و مخترع ایرانی به نام مهندس «سُهْپَر» ماشین حفاری ویژهای را برای حفر قنات اختراع کرد و نمونهی آن را ساخت. این ماشین میتوانست هم بهصورت عمودی و هم افقی، زمین را حفر کرده و بهصورت خودکار خاکها را به عقب بریزد. مهندس سهپر این دستگاه را در اختیار بنگاه مستقل آبیاری گذاشت و مهندس صفی اصفیاء که در آن موقع کارشناس آبیاری بنگاه بود، این ماشین را پسندید و تصویب شد که از آن نمونههای متعددی ساخته شود. بعداً این نمونه به «وارن» آمریکایی رئیس اصل چهار ارائه میگردد و وی اظهار میدارد که من از دیدن طرز کار این ماشین شگفتزده شدهام.
مهندس سهپر امتیاز ساخت این ماشین را بهموجب یک سند رسمی به دولت ایران از طریق بنگاه آبیاری واگذار کرده و سند آن در یکی از دفترخانههای آن روز تهران تنظیم میگردد و مقرر میشود که شرکت «کاترپیلارد» آمریکا به تعداد لازم از این ماشین ساخته، به ایران وارد کند، و دنبالهی کار دیگر معلوم نشد.[۱۸]
همچنین طبق گزارش یک مجلهی تخصصی کشاورزی دو برادر مخترع ایرانی به نام برادران رازی دستگاه جدیدی را برای حفر قنات اختراع کردهاند که در حال آزمایش است. یکی از این دو برادر دربارهی اختراع خود گفته است:
«این دستگاه برای حفر قنات فوقالعاده مناسب است؛ چراکه اولاً به مواد سوختی احتیاج ندارد و با باد کار میکند؛ ثانیاً خودکار است. یک قناتی را که بایستی یکی دو نسل متوالیاً با وسایل ابتدایی روی آن کار کنند، با این وسیله میتوان ششماهه تمام کرد. دو نفر با این دستگاه قادرند کار صد نفر را با وسایل دستی انجام دهند. این مخترع ضمناً مدعی شده که این دستگاه عملاً آزمایش خود را پس داده است و اگر امکانات فنی و کافی در اختیار آنان گذاشته شود، قادر خواهند بود که هر ماه یکی از این دستگاهها را ساخته و تحویل دهند.[۱۹]
آیا اینگونه کوششها راه پیوند «سنت» و «صنعت» نیست؟ یعنی استفادهی مناسب از تکنولوژی و دانشهای نوین برای راحتی و ایمنسازی کار حفر قنات و بهسازی و لایروبی قنوات دایر و بایر موجود. برنامهریزان مسائل آبیاری ما در مناطق کویری و نیمهکویری میباید راهی را میرفتند که سالها پیش بزرگوارانی همچون شادروان مهندس «سهپر» پیشنهاد نمودند.
وقتی مقنیان ما بیاستفاده از چنین ابزار و آلاتی، میتوانستهاند قناتهایی حتی به طول ۷۰ کیلومتر (نصف فاصلهی تهران تا قم) احداث نمایند.[۲۰] بگذریم از قنات کاملاً استثنایی در یزد با ۱۲۰ کیلومتر طول (فاصلهی تهران تا قزوین)[۲۱] و یا مادر چاههایی که نمونهای از آن را ناصرخسرو از گناباد گزارش میدهد با هفتصد گز طنابخور[۲۲] آنگاه ما با یاری علم و تکنولوژی جدید چه کارها که نمیتوانستیم انجام دهیم. آنگاه زدن قناتکهای به طول یک کیلومتر و حتی کمتر از آن که دیگر کار بسیار سهلی بود.[۲۳]
تعداد قنوات ایران و محاسبات مربوط به آن
اختلاف دربارهی تعداد قنوات در ایران بسیار است، اما آنچه که همگان دربارهی آن توافق دارند این است که در چند دههی گذشته و با گسترش حفر بیرویهی چاههای عمیق و نیمهعمیق بهسرعت از تعداد قنوات و میزان آبدهی آنها کاسته شده است.
در کتاب آب و فن آبیاری در ایران باستان تعداد قنوات فعلی ایران ۵۰/۰۰۰ رشته ذکر شده است.[۲۴] بنا به گزارش ادارهی آب و خاک بنگاه مستقل آبیاری و همچنین طبق گزارش هیئت نمایندگی ایران در سمینار آنکارا، تعداد قنوات ایران ۴۰/۰۰۰[۲۵] و در کتاب در جستوجوی آب تعداد قنوات ایران ۳۰/۰۰۰ رشته برآورد شده[۲۶] و در جزوهای که آقای فیلسوفی دربارهی قنوات و چاههای عمیق انتشار دادهاند، این تعداد ۲۲/۰۰۰ گزارش شده است[۲۷] و در کتاب قنوات ایران این تعداد ۲۰/۰۰۰ دانسته شده است.[۲۸]
طبیعتاً اختلاف در تعداد قنوات ایران، اختلاف در سایر محاسبات را به دنبال دارد؛ با این همه، این محاسبات که به نمونههایی از آن اکتفا خواهیم کرد، حتی با کمترین آمارهای دادهشده نیز شگفتانگیزند.
«… آیندهی قناتهای ایران هرچه که باشد، ۲۲/۰۰۰ رشته قنات موجود ایران با ۲۷۴/۰۰۰ کیلومتر کوره و ۵۲۶۵۰۰ لیتر آب در ثانیه، همه نتیجهی کار یدی و یک نمونهی ارزنده از دستاوردهای مردم سختکوش ایران است. این مقدار عظیم آب معادل ۷۵ درصد تمام آبی است که از رود فرات در دشتهای بینالنهرین تخلیه و جاری میشود. این حجم آبیاری برای آبیاری و کشت ۱/۲۰۰/۰۰۰ هکتار در صورتی که تماماً به کار کشاورزی گرفته شود کافی است.»[۲۹]
«… اگر آب حاصل از قنوات دایر مملکت را که چیزی در حدود ۷۵۰ تا ۱۰۰۰ متر مکعب در ثانیه است تنها ملاک اقتصادی قنات بگیریم و قیمت هر متر مکعب آب را به نرخ کشاورزی سال ۱۳۴۲ (۲۵ سال قبل) فقط معادل ۰/۵۵ ریال (در حدود ۱۰ شاهی) محاسبه کنیم، در این صورت ارزش این قنوات بیش از ۵۰ میلیارد ریال خواهد بود که اگر نگوییم بزرگترین رقم ثروت ملی ما است، بدون شک بعد از نفت در درجهی اول اهمیت اقتصادی برای مملکت قرار دارد.»[۳۰]
«.. اگر تعداد قنوات ایران ۲۰/۰۰۰ رشته در نظر گرفته شود با توجه به دبی قنات معدل که ۲۵ لیتر در ثانیه تعیین گردیده، میزان کلی دبی قنوات ایران معادل ۹ برابر مخزن سد سفیدرود، بزرگترین سد مخزنی ایران، و ۸۰ برابر مخزن سد کرج و ۱/۲ برابر دبی متوسط سالیانهی رودخانهی کارون خواهد بود.»[۳۱]
به هر حال این چندهزار رشتهی آب چندین و چندصد ساله که بهتعبیر روستاییان بیوجود آنها «نه آب بود و نه آبادانی، نه گلبانگ مسلمانی» بهخاطر جهل و یا اغراض سیاستگذاران کشاورزی و یا هر دوی آنها در چند دههی گذشته همچون یوسفی در قعر چاه فراموشی پرتاب شده است.
این هشتمین عجایب دنیا که تنها در طول ۲۰ سال یعنی از ۱۳۳۳ تا ۱۳۵۴، رشتهی عمر ۵۲۹۰ رشته از آنها قطع گردیده است و مقدار آبدهی قناتهای بازمانده نیز به طور متوسط از ۲۵ و ۲۷ لیتر در ثانیه در هر رشته قنات به ۱۴/۱۵ لیتر در ثانیه کاهش یافته است.
این میراثی که همین آخرین بقایای آن: یعنی ۵۰۰/۱۵ قنات دایر و ۵۳۰۰ رشته قنات بایر آمار سال ۱۳۵۲، ۴۲۷ میلیون نفر روز کار برده است و طول مجموع کوره و میلهی آن برابر با حدود ۸۲ فاصله زمین تا کرهی ماه و برابر با ۷/۷۷ برابر خط استوا است.[۳۲]
جدیدترین منبع از ۱۳۶۰، براساس آمار موجود در بخش آبهای زیرزمینی وزارت نیرو، تعداد قنوات دایر ۱۹۴۴۲ رشته گزارش کرده است.[۳۳]
«کشاورزی ما اکنون در معرض یک خطر بزرگ قرار دارد و آن خشک شدن قنوات در نتیجهی حفر بیرویه و غیراصولی چاههای عمیق است که بیش از بیستهزار قنات را تهدید میکند؛ این قنوات در حدود چهلهزار سنگ (پانصد و شصت متر مکعب در ثانیه) آب میدهند و با اندک رسیدگی به صدوبیستهزار سنگ (۱۷۰۰ متر مکعب در ثانیه) خواهد رسید. این مقدار، چهار برابر «بده» آب متوسط رودخانهی کارون در اهواز و مساوی سهچهارم «بده» متوسط سالیانهی نیل در قاهره میباشد».[۳۴]
«مقصود من این است که این کار (حفر «بیرویه» و «بیمطالعه»ی چاه عمیق) میبایست با مطالعه صورت گیرد؛ قنات و چاه کنار هم گذاشته شوند و با محاسبات دقیق پیشبینی کنند که در هرجا و هرموقع کدامیک بیشتر مقرونبهصرفه است».[۳۵]
«عجیب است، ما که حاضریم میلیونها تومان صرف مطالعه کنیم تا ببینیم آیا میشود از رسوبات پشت سد و شمگیر آجر سیمانی ساخت، چهطور حاضر نیستیم یک شاهی خرج مطالعه کنیم که آیا میشود وسیلهی بهتری برای کندن و حفر و تنقیه فراهم کرد؟ ما عضویت در «کمیسیون صنوبر» سازمان «فائو» را میپذیریم و بدان افتخار میکنیم، اما به کمیسیون حفظ قنات ـ که مادر صنوبر است ـ اعتنایی نداریم… مهندسان ما جوش میزنند که شهر ونیز دارد کمکم زیر آب میرود، اما هیچکس «بر» خاطرش نیست که قنات «همتآباد» یزد همین روزها چگونه از بیهمتی ما از میان رفت و دود از دهانهی آن برآمد.»[۳۶]
«امروز وقتی مهندسان عالم حتی در فایدهی پدیدهی بزرگ سد اسوان تشکیک کردهاند و گمان دارند که ضرر و دوام و ثبات نیل از جزرومد آن بیشتر است، جای آن است که به هر حال به این سادگی از پدیدهی قنات نگذریم.»[۳۷]
هیچکس بهصورت انتزاعی مخالف چاه عمیق و موتور و ماشین نیست، چهبسا که از این موتورها بتوان به بهترین شکل و در خدمت کشاورزی ایران و به سود اکثریت و در درازمدت حتی در آبادان کردن همین قنوات که در آینده اشاره خواهیم کرد، استفاده کرد.
از این چاهها و به تعداد زیاد میتوان در جاهایی که آب زیرزمینی از دسترس قنوات خارج شده و از مرزها عبور میکنند و یا به دریاچهها و حوضچههای آب شور و کویر نزدیک میشوند سود جست. گرچه در مورد اخیر نیز صرفه با قنات است،[۳۸] و اگر آب بالا (رو) باشد و شیب کم، صرفه با قناتهای تمامآفتابی (کی. هرانگ) میباشد.[۳۹] سخن این است که تا روزی که نتوانستهایم به میزان بارندگی این سرزمین بیفزاییم، چگونه میخواهیم استخراج و مصرف آبهای زیرزمینی خود را، که حاصل همین نزولات آسمانی هستند، افزایش دهیم؟
رشد کدووار چاه و یا رشد گردووار قنات
اصولاً ما ساز را از سر گشادش زدهایم؛ به جای اینکه فکری به حال افزایش نزولات آسمانی و یا بهترین شیوههای مصرف همین مقدار نزولاتی که هرساله به این سرزمین فرو میریزد و از منابع آب سنتی خارج میشود، کرده باشیم، به فکر نقب زدن و غارت ذخایر آب کویر و حاشیهی کویر افتادیم و ندانستیم که این غارت اگر چند صباحی و برای معدودی مثمر ثمر به نظر آید، در درازمدت چه مصیبتهایی به بار خواهد آورد و یا دانستیم و به آن اهمیت ندادیم.
جهل و غرضورزی سیاستگذاران نظام وابستهی پیشین و طمع گروهی که پولی و یا زوری داشتند و رشدِ کدووار را بر رشد دیررس و اما دیرپای درخت گردو ترجیح دادند، سبب بروز جنگی پنهانی و زیرزمینی به معنای واقعی کلمه میان کشاورزان تازه خردهمالک شده و قناتها و «کِی» (قناتهای تمام آفتابی) و چشمهها از یکسو و مالکین و صاحبان مزارع مکانیزه و گاه صاحبان کورههای آجرپزی و غیره همراه با چاههای عمیق و نیمهعمیقشان که از حمایتهای مالی و قانونی نیز اغلب برخوردار بودند از سوی دیگر، شده است. جنگی که در آن کشاورزان سنتی مجبور شدهاند، خود نیز از اسلحهی طرف مقابل یعنی چاههای عمیق استفاده کنند. برای مثال در روستاهای دشت خمین تا سال ۱۳۶۰، ۶۲ چاه عمومی و ۲۲ چاه تعاونی (۲ تا ۴ نفره) را در مقابل ۱۰۶ حلقه چاه خصوصی حفر کردهاند تا بتوانند کاهش فزایندهی قناتها و چشمههایشان را جبران کنند؛ این کاهش تنها در مدت پنج سال بین سالهای آبی ۵۴ ـ ۵۳ تا ۵۹ ـ ۵۸ جمعاً از تخلیهی سالیانهی آب قنوات و چشمهها ۱۸/۲ میلیون متر مکعب بوده است.۴۰
ویرانی بیآوازهی «کی»ها
حال اگر قنات را ساختمانی بدانیم که توسط بشر ساخته شده است تا آبهای تحتالارضی را به پای خودش به سطح زمین بیاورد، باید گفت در ایران نوع ناشناختهی دیگری از قنات وجود دارد که قنات دوکاره و یا «قنات زهکش» میباشد و در مناطق مختلف ایران به نامهای «هِرانگ»۴۱، «هرنگ»۴۲، «راهنگ»۴۳، «رزق بر»۴۴، «بیلان»۴۵، «بلاغ»۴۶، «کی»۴۷ و… نامیده میشوند.
این «قناتـزهکش»ها آسیبپذیرتر از قنوات متعارف بوده و چون در عرف عام، قنات شناخته نمیشوند و در آمارهای مربوط به قنوات جایی نداشتهاند، ویرانی آنها بهخاطر حفر بیرویهی چاههای عمیق و نیمهعمیق در سالهای گذشته، بیآوازه انجام گرفته است. مانند خشک شدن سه رشته از این «قناتـزهکش» (هرنگ»ها از روستای «گیلیگرد» (گلیگرد، گلیجرد) الیگودرز، که در زمینهای «فرقر» خمین حفر شدهاند و در گذشته دارای ماهی بوده و در بهارها بهویژه بسیار پرآب بودهاند۴۸ و یا خشک شدن «کی»ها در قهاب اصفهان.۴۹
افزون بر قناتها و «قناتـزهکش»ها، حفر بیرویهی چاههای عمیق، بیخرجترین منابع آبی و در عین حال کهنترین منابع چندین و چندهزار سالهی ایران را به نابودی کشاندهاند. برای نمونه تنها در طول ۵ سال یعنی در سال آبی ۵۴ ـ ۵۳ تا سال آبی ۵۹ ـ ۵۸، در دشت نسبتاً پرآبی مانند «دشت خمین»، یک دهنه از ۲۳ دهنه چشمهی بزرگ این دشت خشکیده و مهمتر از آن تخلیهی سالیانهی چشمهها از ۲۸ میلیون مترمکعب، در همین مدت پنجساله به ۱۸ میلیون متر مکعب کاهش یافته است.۵۰
نمونهی جالب دیگر را از روستای تا دیروز بسیار پرآب و آبادان «توجهغاز» ملایر ذکر میکنیم. آب زراعی «توجهغاز ـ Tujegaz» تا دوازده سال پیش توسط تعداد زیادی چشمههای کوچک و بزرگ تأمین میگردید که با معیارهای محلی ۱۰ سنگ آب داشته، که در بهار دو جوی و در پاییز یک جوی میشده است. هر جوی در بهار به هشت آبیار و در کل به شانزده آبیار (گروههای همآب) نیازمند بوده، تا آب به هرز نرود. از سال ۱۳۵۵ بهخاطر حفر چاههای عمیق و نیمهعمیق در زمینهای «خرمآباد» و از آن جمله ۲۰ حلقه چاه عمیق متعلق به کورههای آجرپزی واقع در کنار جادهی ملایر به نهاوند، آب «توجهغاز» به حدود ۶ اینچ در اواخر بهار کاهش یافته و در تابستان بهطور کلی خشک میشود.
در نتیجه کشاورزان «توجهغاز» به خاطر به دست آوردن آب از کف رفته ـ پس از شکایات بسیار و بینتیجه ـ به زدن ۱۸ حلقه چاه عمیق و نیمهعمیق دست زدهاند، که بنا به گفتهی ریشسفیدان، اگر آب همهی آنها را روی هم بریزند، به اندازهی آب قدیم چشمهها نخواهد شد.
از طرف دیگر، چون اغلب چاهها به دلایلی در مناطق دیمزار حفر شدهاند، کشتخانهای اصلی ده «بکارها» که بهترین زمینهای زراعی ده بوده و صدها سال کودورزی و آبیاری شدهاند، لمیزرع باقی ماندهاند. آب این چاهها آب چشمه و قنات نیست که گاه حتی پس از مسافتی حدود ۱۰ فرسنگ۵۱ تاب حرکت در کشتخان را داشته باشد؛ بلکه چون اسب عصاری تنها به گرد خود میچرخد و بدینترتیب، مسئله سه کشتخانه بودن زمینهای ده و تجربیات آیشبندی روستاهای ایران با نابودی این منابع سنتی محکوم به فنا است. اما در این میان سود با کسانی است که در همین مثال آخری در حدود ۲۰ دستگاه موتور و متخلفات آن را به صاحبان کورههای آجرپزی فروختهاند تا آب «توجهغاز» را به خشت تبدیل کنند و اگر درست بگوییم، نان توجهغازیها را آجر کنند و نقداً ۱۸ دستگاه به توجهغازیها دادهاند تا آب رفته را به جوی بازگردانند که به قول روستاییان کرمانی: «باد آومد و خدا داد به خوشهچین».
قنات و چشمه هویت فرهنگی
آخرین مسئله که اغلب جایی به شمار نمیرود، این است که قناتها و چشمهها از جهات فرهنگی دارای ارزش فراوانی هستند. بسیاری از قناتها و اغلب چشمهها، ساختمانهای تاریخی۵۲ هستند. «قدمت بسیاری از قناتهای ایران، از یکی دو هزار سال متجاوز است و عمری برابر با تاریخ کهن ایران دارد.۵۳ ناصرخسرو در ۹۶۴ سال قبل از برخی از این قناتها یاد کرده است.»۵۴
«در برخی از متون تاریخی (نیز) ذکری از قناتها و تاریخ احداث آنها به میان آمده است؛ مانند قناتهای: «جوپار کرمان که عمر آن به عصر پرستش آناهیتا ملکه باران میرسد؛ قنات «یعقوبی یزد متعلق به» ۹۰۰ سال (قبل) و «سناباد مشهد» (متعلق به) حدود ۱۲۰۰ سال (پیش)»۵۵
به قول اسناد باستانی: «جواب زائرین را چه خواهیم داد وقتی که میخواهند کفن خود را در آب «سناباد» شستوشو دهند.» که تن حضرت رضاعلیهالسلام بدان شستوشو شده بود و امروز آبی در آن نمیبینند.۵۶
از این گذشته، بسیاری از قنوات ایران یادگار مردان و زنان بزرگ و خیرخواه است؛ برای نمونه: قنات «فیضیحسن» کمره که ۴۰۰ سال از تاریخ حیات آن میگذرد، بهدست تنها شاعر مشهور و شناختهشدهی کمره «شیخ علی نقلی کمرهای» آبادان شده است۵۷ و از این نمونه در مناطق دیگر کم نیست. «هنوز خیلی مانده است تا یک چاه عمیق افتخار این موقعیت را در فرهنگ اجتماعی ایران کسب کند که مثل «آمشی» یا صغبوجهی رودبار جیرفت از طرف زنی مثل پادشاه خاتون، وقف شود و باز خیلی فاصله است تا نظم و نسق یک چاه عمیق به آن صورت درآید که بتواند مثل قنات حاج علیرضا وقف شود که ساکنین سرچشمه بهطور مجانی هر خانهای که آب از آن بگذرد، هرچه بخواهد ببرد.»۵۸
دیگر اینکه در پیرامون قنوات و چشمههای تاریخی بسیاری داستانها، آیینها و باورهای مذهبی و سنتی شکل گرفته است که با نابودی این منابع محکوم به فنا میباشند؛۵۹ برای مثال تنها در دشت خمین آنچه که از آیینها و باورها در اطراف چشمههای «نازی»، «یوجان»، «گوشه محمد مالک» و «جان قلعه» و «چشمه گونمای فرقهان» که متأسفانه در سالهای اخیر خشکیده است، وجود دارد، میتواند موضوع کتابی جداگانه باشد و بالاخره اینکه رقابت برای به دست آوردن آب ازدسترفتهی قناتها و چشمههایشان و همچنین رقابت بین کشاورزان روستاهای همسایه، بزرگترین لطمه را به فرهنگ یاریگری و روحیهی پرتعاون و پراخوت روستایی وارد آورده است،۶۰ و روستاهای تا دیروز همسایه و دوست و خویشاوند را به دشمنی با یکدیگر و زدوخورد کشانده است.۶۱
اشاره :از نگرانیهای مهم بخش کشاورزی در کشور ما، مسئلهی تأمین آب است که از یکسو به بحث منابع و ذخایر آبی ارتباط مییابد و از سوی دیگر بحث میزان مصرف انرژی جهت انتقال آب مطرح میشود. براساس آمارهای موجود، بخش قابل توجهی از انرژی در بخش کشاورزی صرف استخراج و انتقال آب میشود. به عنوان مثال در مناطق کمآب و کویری تعداد زیادی چاههای عمیق حفر شده است و با موتور، آب استخراج میشود. اما بدون اینکه توجه شود آیا این اقدام و این نحوهی تأمین آب صحیح بوده است، به فکر این هستیم که چگونه مصرف این چاهموتورها را بهینه کنیم! یکی از روشهای سنتی و البته بسیار باسابقهی تأمین آب در کشور ما که متناسب با شرایط اقلیمی و فرهنگی خودمان بوده، استفاده از قنات است. اما چرا بهطرز عجیبی این روش طرد شد و بهجای مراقبت و توسعهی قناتها، دست به تخریب آنها زدیم؟ دکتر مرتضی فرهادی که عمر خود را با سفر به نقاط مختلف کشور صرف مشاهده و ثبت جوانب مختلف زندگی ایرانیان و بهخصوص روستاییها کرده در مقالههایی که در سال ۱۳۶۷ در مجلهی جهاد شمارههای ۱۱۵ و ۱۱۶منتشر شده است، دربارهی انهدام قناتها هشدار میدهد.
چگونه با دستان خود آب را بحرانی کردیم؟
سیاستها و برنامهریزیهای نادرست رژیم پیشین، جهل و بیتوجهی نسبت به شرایط اقلیمی و اجتماعی و تجربیات چندهزارسالهی کشاورزی خودی و شناخت ناقص از شرایط و امکانات بیگانه، سبب نابودی بسیاری از تأسیسات کشاورزی همچون قناتها، کبوترخانهها، فراموشی روشهای آبیاری، کشتکاری، کودورزی، دیمکاری و آیشبندی، برهم زدن و تضعیف سازمانها و شیوههای تعاونی سنتی، قطع ارتباط بین گذشته و حال و به هرز دادن نیروی عظیم پتانسیل فرهنگی، شده است. بیآنکه توانسته باشد تأسیسات و سازمانهای کارآمدتر و شیوههای مؤثر و مطمئنتری را در اغلب موارد جایگزین سازد و بیآنکه خواسته و یا توانسته باشد پیوندی درخور و آفریننده بین «سنت» و «صنعت» برقرار سازد.
تقریباً تمام کسانی که قبل از انقلاب به نقد سیاستهای کشاورزی ایران پرداختهاند، مستقیم و یا غیرِمستقیم به جهل مسئولین و کمبود و نبود مطالعات و اطلاعات در این زمینه اشاره کردهاند.
البته شک نیست که این ناکامیها دلایل گوناگونی داشته، اما بیگمان یکی از دلایل آن، جهل نسبت به شرایط خودی و علم ناقص تکنوکراتها و برنامهریزان ما نسبت به بیگانه بوده است:
«کشور ایران با ۱/۶ میلیون کیلومتر مربع وسعت، از نظر محیط زیست و رویش و آبوهوا شاید در شمار کشورهای نادر روی زمین است… تفاوت شرایط اقلیمی از نظر سردسیری و گرمسیری و از نظر میزان بارندگی سالانه و پراکندگی آن در فصول مختلف، از نظر ارتفاع از سطح دریا و از نظر عمق آبهای تحتالارضی و خلاصه تنوع محصولات و رویش گیاهی و دامداری به قدری است که میتوان گفت شرایط مشابه و مشترک در مقابل شرایط متفاوت در اقلیّت قرار دارد. این تفاوتها… به نوبهی خود، روستاها و اجتماعات روستایی با سنتها و هنجارها و ارزشهای مختلف به وجود آورده که از نظر برنامهریزی و تصمیمگیری همان اندازه اهمیت دارد که شرایط متفاوت اقلیمی.[۱]
«سازمانها و تشکیلات کشاورزی روستایی ما اما متأسفانه در شکلگیری خود تحتتأثیر این تفاوت قرار نگرفته و برنامهریزی کشاورزی روستایی بیشتر حکم الگوهای مملکتشمولی دارد تا ناحیهای و منطقهای… یعنی در حالی که شرایط مشابه کشاورزی و روستایی در حداقل قرار دارد، جنبههای همهجاشمولی برنامهها در اکثریت است.
این مشکل نهتنها در سطح برنامهریزی و تشکیلات اداری کشاورزی و روستایی است، بلکه متأسفانه در آموزش کشاورزی مملکت نیز در تمام سطوح به چشم میخورد… برنامههای آموزش کشاورزی ما… اگر ترجمهی متون خارجی نباشد… آنقدر کلی و تئوری و عمومی است که با شرایط کشاورزی و روستایی ایران کمتر انطباق دارد.»[۲]
«بخش کشاورزی ما به بیماری میماند که از هرسو برای درمانش اطبای حاذق و دستگاههای کمکی پزشکی گسیل میشوند، اما وی از مرحلهی بین مرگ و زندگی به در نمیآید… آن هم بخشی که بیش از ۴۵ درصد نیروی انسانی شاغل در آن، زندگی و درآمد خویش را مدیون آن هستند. مهم این است که رشد ارزشافزودهی بخش کشاورزی در سالهای برنامهی عمران چهارم در حدود ۲ درصد بوده است و این در مقابل سرمایهگذاریهای هنگفت، رشد ناچیز و غیرقابل توجیهی است.
در سطوح مختلف برنامهریزی کشاورزی و در مراجع تصمیمگیری، خود این عقبافتادگی را لمس میکنند و آن را کلاف سردرگمی میدانند.
عکسالعملی که اغلب وجود دارد، افزایش تخصیص عوامل، به عبارت دیگر افزایش بودجهی کشاورزی است…
برنامهریزان کشاورزی و امور روستایی مملکت با کشاورزان و امور روستایی همانگونه رفتار میکنند، که گاهی اوقات پزشکان با بیماری که دردش را نمیشناسند. به عبارت دیگر بخش کشاورزی حکم موش آزمایشگاهی را پیدا کرده که مرتب باید آزمایشات گوناگونی را تحمل کند…
شاید یکی از دلایل عدم ثبات در سیاست کشاورزی، و یا اصولاً عدم وجود سیاست مشخص و درازمدت کشاورزی تا اندازهای ناشی از عدم شناخت مسائل کشاورزی و روستایی مملکت باشد…»[۳]
حقیقت این است که حداقل یکی از دلایل شکستهای برنامههای کشاورزی ما و بسیاری از کشورهای آسیایی ـ آمریکایی و آمریکای لاتین در چند دههی گذشته، نهتنها بهخاطر بیتوجهی به شرایط متفاوت اقلیمی و جغرافیایی بوده، بلکه بیشتر از آن، ناشی از بیتوجهی و جهل مرکب نسبت به تجربیات چندهزار سالهای است که درست از متن و بطن شرایط اقلیمی و فرهنگی این کشورها برخاسته و پادزهر بسیاری از مشکلات کشاورزی این کشورها را در خود نهفته داشته است.
«کلاید کلاکن»، استاد و مردمشناس آمریکایی، فرهنگ را: «انبار تجربهی گروه» و «گنجینهی انباشته از آفرینندگی بشر» تعریف میکند.[۴]
ایران کشوری است کهنسال و جزء نخستین کشورهایی از جهان است که کشاورزی و دامداری در آن پا گرفته و بالیده است و در نتیجه از این «انبار تجربه» و «گنجینهی آفرینندگی» سهم بهسزایی داشته است:
«از آن زمان که تاریخِ نوشته در دست است اکنون، حداقل ششهزار سال میگذرد، و در نیمی از این زمان تا آنجا که بر ما معلوم است، خاورمیانه مرکز امور و مسائل بشری بوده است… بر این صحنه که تحدید حدود دقیق آن مقدور نیست و بر روی آن مردم و فرهنگهای مختلف وجود داشته، کشاورزی و بازرگانی، اهلی کردن جانوران و ساختن ارابه، سکهزدن و سند نوشتن، پیشهها و صناعت، قانونگذاری و حکومترانی، ریاضیات و پزشکی… و چیزهای دیگر برای نخستینبار پیدا شده و رشد کرده و فرهنگ اروپایی و آمریکایی ما در طی قرون از راه جزیرهی کرت و یونان و روم، از فرهنگ همین خاورمیانه گرفته شده…»[۵]
«با اینکه باستانشناسان بهتازگی آغاز کشاورزی را به حدود پانزدههزار سال قبل نسبت دادهاند (حفاریهای بازماندهی مزارع برنج در آسیای جنوب شرقی)، قدیمیترین دهکدههای جهان که تا به حال توسط حفاران پیدا شده در خاورمیانه واقع است. این دو روستا در «جارمو» و «تپه سربین» بهترتیب واقع در ایران و عراق امروزی، نشاندهندهی این است که… تشکیل اجتماعات روستایی (در ایران) لااقل از صد قرن (ده هزار سال) قبل آغاز شده است.»[۶]
«… احتمال میرود کشت گندم برای اولین مرتبه در تاریخ بشر در نقطهای در طول سواحل غربی فلات ایران و در جلگههای ایلام صورت گرفته و به این ترتیب برای زندگی… یک وسیلهی ارتزاق و توشه و قوت اساسی به وجود آمده است.»[۷]
نه هزار و پانصد سال پیش اهلی کردن بز در لرستان اتفاق افتاده است،[۸] شاهنشاه استفاده از آب رودخانهها به وسیلهی کندن جویها از کنارهی آن و بالا بردن آن بر سر مزارع و بهطور کلی «پراکندن تخم و کشت و درو» را از اختراع ایرانیان در دورهی هوشنگ میداند.[۹]
منظور ما از تکرار و یادآوری این سخنان به هیچوجه ارضای خاطر خود و خواننده و دل خوش کردن به گذشتههای دور نیست. منظور از بیان تاریخ، پندآموزی است. به خاطر این است که گذشته چراغ راهی برای آینده است و با این افسوس که ما چلچراغهای بسیاری از گذشته را در تهاجم فرهنگی غرب بهیکباره با سنگ جهل و خودباختگی شکستیم و امروز کورمال کورمال کارمان از چاله به چاه افتادن شده است. سخن از ضدیت با نوآوری و تکنولوژی و دانش نوین کشاورزی جهانی نیست، برعکس، این است که به چه شیوهای میتوانیم به شایستهترین وجه از این نوآوریها برای بالندگی کشاورزی خود سود جوییم. سخن از تقلید کورکورانه، در برابر یادگیری از طریق بینش و بصیرت است.
روستاییان کرمانی ما میگویند: «درخت روی ریشهاش سبز میکند»، اما تکنولوژیستها و تکنوکراتهای وابسته[۱۰] با چشمپوشی بر تجربیات چندهزار ساله تیشه بر ریشه زدند. نجات کشاورزی ما در پیوند «سنت» و «صنعت» بود و نه در «سنتکُشی» کورکورانه.
ما در سطور آینده به نمونههای عینی متعدد و مختلفی برای اثبات این «سنتکُشی» خواهیم پرداخت و از آنجا که «آب» بزرگترین مسئلهی کشاورزی ما است، ما نیز از همین مسئله آغاز میکنیم.
«چاه در راه قنات»[۱۱]
به اعتقاد بسیاری از پژوهشگران ایرانی و خارجی، قنات یکی از شگفتانگیزترین و پرسودترین اختراع ایرانیان برای خود و جهانیان بوده و همچون جاده سرد و سبزی، کویرها و بیابانهای گرم و خشک را به کوه و دریا پیوند داده و فرهنگها و تمدنها را به یکدیگر گره زده است و قارههای آسیا و اروپا و آفریقا را پیموده و حتی به کشورهایی همچون شیلی و مکزیک در آمریکای جنوبی راه یافته است؛[۱۲] بیشک مهمترین اختراع در رشتهی آبیاری در مناطق کمآب جهان است.
برخی محققین اختراع قنات را به ۳ الی ۴ هزار سال قبل میدانند[۱۳]، و برخی براساس استنتاج از روایات شاهنامه، ۵ هزار سال.[۱۴]
حال باید پرسید ما به جای استفاده از نیروی ماشین و فنون جدید آبشناسی و خاکشناسی و چه و چه در حفر قناتهای جدید و نگهداری از قناتهای دایر و راهاندازی قناتهای بایر چه کردهایم؟ کاری که فرانسویان در الجزایر کردند و قناتی با بهکارگیری اصول فنی با آبدهی یک متر مکعب در ثانیه حفر کردند،[۱۵] همچون قنات شاهرود خودمان، و یا کاری که آمریکاییها کردند و با مقنی کرمانی، چند رشته قنات در دشتی بین لوسآنجلس و سانفرانسیسکو شهرکی به نام «کرمان» ساختند.[۱۶] و یا ما که با غارت آبهای تحتالارضی کاری را کردیم که مغولان نیز از عهدهی آن برنمیآمدند. سخن از ورود تکنولوژی و نوسازی منابع آبیاری و مسائلی از این دست نیست. مسئله این بود که میباید آبی را که در جریان اصلاحات ارضی به دهقانان فروخته شده بود، ۵۰۰ متر آن طرفتر از مادر چاه قنات، دوباره از چاه عمیق و یا نیمه عمیق فروشندهی قنات بیرون بیاید و در این میان سازندگان و فروشندگان موتورهای آب و وسایل یدکی از این نمد کلاهی داشته باشند و هیچ یک از مسئولان و برنامهریزان نیندیشیدند که با این دزدی از آب کاریز و «هرانگ»(کی) و چشمه چه بر سر کاریز و «تمدن کاریزی»[۱۷] خواهند آورد. البته در یک نظام وابسته چه جرمی از خودکفا بودن کاریز بدتر میتواند وجود داشته باشد! چراکه خودکفایی در آب ممکن است خودکفایی در نان را به دنبال داشته باشد، همچنان که در دوران طولانی حاکمیت کاریز داشته است.
اگر سخن بر سر مصلحتاندیشی برای مسئلهی کشاورزی و آبیاری این کشور بود، میبایستی به مصحلتاندیشی ایرانشناسان وطنخواهی که صرفاً براساس دلسوزی دربارهی خطرات حفر بیرویهی چاههای عمیق و نیمهعمیق سخن گفتند، گوش فرا داده میشد. به مصلحتاندیشان دانشمندی که دید تیز آنها فراتر از غرضوزیها و کوتاهبینیهای تکنوکراتهای رژیم پیشین بود و ما در اینجا به برخی از این نظریات اشاره خواهیم کرد.
جالب است که بدانیم در حدود سالهای ۱۳۳۰ یک مهندس و مخترع ایرانی به نام مهندس «سُهْپَر» ماشین حفاری ویژهای را برای حفر قنات اختراع کرد و نمونهی آن را ساخت. این ماشین میتوانست هم بهصورت عمودی و هم افقی، زمین را حفر کرده و بهصورت خودکار خاکها را به عقب بریزد. مهندس سهپر این دستگاه را در اختیار بنگاه مستقل آبیاری گذاشت و مهندس صفی اصفیاء که در آن موقع کارشناس آبیاری بنگاه بود، این ماشین را پسندید و تصویب شد که از آن نمونههای متعددی ساخته شود. بعداً این نمونه به «وارن» آمریکایی رئیس اصل چهار ارائه میگردد و وی اظهار میدارد که من از دیدن طرز کار این ماشین شگفتزده شدهام.
مهندس سهپر امتیاز ساخت این ماشین را بهموجب یک سند رسمی به دولت ایران از طریق بنگاه آبیاری واگذار کرده و سند آن در یکی از دفترخانههای آن روز تهران تنظیم میگردد و مقرر میشود که شرکت «کاترپیلارد» آمریکا به تعداد لازم از این ماشین ساخته، به ایران وارد کند، و دنبالهی کار دیگر معلوم نشد.[۱۸]
همچنین طبق گزارش یک مجلهی تخصصی کشاورزی دو برادر مخترع ایرانی به نام برادران رازی دستگاه جدیدی را برای حفر قنات اختراع کردهاند که در حال آزمایش است. یکی از این دو برادر دربارهی اختراع خود گفته است:
«این دستگاه برای حفر قنات فوقالعاده مناسب است؛ چراکه اولاً به مواد سوختی احتیاج ندارد و با باد کار میکند؛ ثانیاً خودکار است. یک قناتی را که بایستی یکی دو نسل متوالیاً با وسایل ابتدایی روی آن کار کنند، با این وسیله میتوان ششماهه تمام کرد. دو نفر با این دستگاه قادرند کار صد نفر را با وسایل دستی انجام دهند. این مخترع ضمناً مدعی شده که این دستگاه عملاً آزمایش خود را پس داده است و اگر امکانات فنی و کافی در اختیار آنان گذاشته شود، قادر خواهند بود که هر ماه یکی از این دستگاهها را ساخته و تحویل دهند.[۱۹]
آیا اینگونه کوششها راه پیوند «سنت» و «صنعت» نیست؟ یعنی استفادهی مناسب از تکنولوژی و دانشهای نوین برای راحتی و ایمنسازی کار حفر قنات و بهسازی و لایروبی قنوات دایر و بایر موجود. برنامهریزان مسائل آبیاری ما در مناطق کویری و نیمهکویری میباید راهی را میرفتند که سالها پیش بزرگوارانی همچون شادروان مهندس «سهپر» پیشنهاد نمودند.
وقتی مقنیان ما بیاستفاده از چنین ابزار و آلاتی، میتوانستهاند قناتهایی حتی به طول ۷۰ کیلومتر (نصف فاصلهی تهران تا قم) احداث نمایند.[۲۰] بگذریم از قنات کاملاً استثنایی در یزد با ۱۲۰ کیلومتر طول (فاصلهی تهران تا قزوین)[۲۱] و یا مادر چاههایی که نمونهای از آن را ناصرخسرو از گناباد گزارش میدهد با هفتصد گز طنابخور[۲۲] آنگاه ما با یاری علم و تکنولوژی جدید چه کارها که نمیتوانستیم انجام دهیم. آنگاه زدن قناتکهای به طول یک کیلومتر و حتی کمتر از آن که دیگر کار بسیار سهلی بود.[۲۳]
تعداد قنوات ایران و محاسبات مربوط به آن
اختلاف دربارهی تعداد قنوات در ایران بسیار است، اما آنچه که همگان دربارهی آن توافق دارند این است که در چند دههی گذشته و با گسترش حفر بیرویهی چاههای عمیق و نیمهعمیق بهسرعت از تعداد قنوات و میزان آبدهی آنها کاسته شده است.
در کتاب آب و فن آبیاری در ایران باستان تعداد قنوات فعلی ایران ۵۰/۰۰۰ رشته ذکر شده است.[۲۴] بنا به گزارش ادارهی آب و خاک بنگاه مستقل آبیاری و همچنین طبق گزارش هیئت نمایندگی ایران در سمینار آنکارا، تعداد قنوات ایران ۴۰/۰۰۰[۲۵] و در کتاب در جستوجوی آب تعداد قنوات ایران ۳۰/۰۰۰ رشته برآورد شده[۲۶] و در جزوهای که آقای فیلسوفی دربارهی قنوات و چاههای عمیق انتشار دادهاند، این تعداد ۲۲/۰۰۰ گزارش شده است[۲۷] و در کتاب قنوات ایران این تعداد ۲۰/۰۰۰ دانسته شده است.[۲۸]
طبیعتاً اختلاف در تعداد قنوات ایران، اختلاف در سایر محاسبات را به دنبال دارد؛ با این همه، این محاسبات که به نمونههایی از آن اکتفا خواهیم کرد، حتی با کمترین آمارهای دادهشده نیز شگفتانگیزند.
«… آیندهی قناتهای ایران هرچه که باشد، ۲۲/۰۰۰ رشته قنات موجود ایران با ۲۷۴/۰۰۰ کیلومتر کوره و ۵۲۶۵۰۰ لیتر آب در ثانیه، همه نتیجهی کار یدی و یک نمونهی ارزنده از دستاوردهای مردم سختکوش ایران است. این مقدار عظیم آب معادل ۷۵ درصد تمام آبی است که از رود فرات در دشتهای بینالنهرین تخلیه و جاری میشود. این حجم آبیاری برای آبیاری و کشت ۱/۲۰۰/۰۰۰ هکتار در صورتی که تماماً به کار کشاورزی گرفته شود کافی است.»[۲۹]
«… اگر آب حاصل از قنوات دایر مملکت را که چیزی در حدود ۷۵۰ تا ۱۰۰۰ متر مکعب در ثانیه است تنها ملاک اقتصادی قنات بگیریم و قیمت هر متر مکعب آب را به نرخ کشاورزی سال ۱۳۴۲ (۲۵ سال قبل) فقط معادل ۰/۵۵ ریال (در حدود ۱۰ شاهی) محاسبه کنیم، در این صورت ارزش این قنوات بیش از ۵۰ میلیارد ریال خواهد بود که اگر نگوییم بزرگترین رقم ثروت ملی ما است، بدون شک بعد از نفت در درجهی اول اهمیت اقتصادی برای مملکت قرار دارد.»[۳۰]
«.. اگر تعداد قنوات ایران ۲۰/۰۰۰ رشته در نظر گرفته شود با توجه به دبی قنات معدل که ۲۵ لیتر در ثانیه تعیین گردیده، میزان کلی دبی قنوات ایران معادل ۹ برابر مخزن سد سفیدرود، بزرگترین سد مخزنی ایران، و ۸۰ برابر مخزن سد کرج و ۱/۲ برابر دبی متوسط سالیانهی رودخانهی کارون خواهد بود.»[۳۱]
به هر حال این چندهزار رشتهی آب چندین و چندصد ساله که بهتعبیر روستاییان بیوجود آنها «نه آب بود و نه آبادانی، نه گلبانگ مسلمانی» بهخاطر جهل و یا اغراض سیاستگذاران کشاورزی و یا هر دوی آنها در چند دههی گذشته همچون یوسفی در قعر چاه فراموشی پرتاب شده است.
این هشتمین عجایب دنیا که تنها در طول ۲۰ سال یعنی از ۱۳۳۳ تا ۱۳۵۴، رشتهی عمر ۵۲۹۰ رشته از آنها قطع گردیده است و مقدار آبدهی قناتهای بازمانده نیز به طور متوسط از ۲۵ و ۲۷ لیتر در ثانیه در هر رشته قنات به ۱۴/۱۵ لیتر در ثانیه کاهش یافته است.
این میراثی که همین آخرین بقایای آن: یعنی ۵۰۰/۱۵ قنات دایر و ۵۳۰۰ رشته قنات بایر آمار سال ۱۳۵۲، ۴۲۷ میلیون نفر روز کار برده است و طول مجموع کوره و میلهی آن برابر با حدود ۸۲ فاصله زمین تا کرهی ماه و برابر با ۷/۷۷ برابر خط استوا است.[۳۲]
جدیدترین منبع از ۱۳۶۰، براساس آمار موجود در بخش آبهای زیرزمینی وزارت نیرو، تعداد قنوات دایر ۱۹۴۴۲ رشته گزارش کرده است.[۳۳]
«کشاورزی ما اکنون در معرض یک خطر بزرگ قرار دارد و آن خشک شدن قنوات در نتیجهی حفر بیرویه و غیراصولی چاههای عمیق است که بیش از بیستهزار قنات را تهدید میکند؛ این قنوات در حدود چهلهزار سنگ (پانصد و شصت متر مکعب در ثانیه) آب میدهند و با اندک رسیدگی به صدوبیستهزار سنگ (۱۷۰۰ متر مکعب در ثانیه) خواهد رسید. این مقدار، چهار برابر «بده» آب متوسط رودخانهی کارون در اهواز و مساوی سهچهارم «بده» متوسط سالیانهی نیل در قاهره میباشد».[۳۴]
«مقصود من این است که این کار (حفر «بیرویه» و «بیمطالعه»ی چاه عمیق) میبایست با مطالعه صورت گیرد؛ قنات و چاه کنار هم گذاشته شوند و با محاسبات دقیق پیشبینی کنند که در هرجا و هرموقع کدامیک بیشتر مقرونبهصرفه است».[۳۵]
«عجیب است، ما که حاضریم میلیونها تومان صرف مطالعه کنیم تا ببینیم آیا میشود از رسوبات پشت سد و شمگیر آجر سیمانی ساخت، چهطور حاضر نیستیم یک شاهی خرج مطالعه کنیم که آیا میشود وسیلهی بهتری برای کندن و حفر و تنقیه فراهم کرد؟ ما عضویت در «کمیسیون صنوبر» سازمان «فائو» را میپذیریم و بدان افتخار میکنیم، اما به کمیسیون حفظ قنات ـ که مادر صنوبر است ـ اعتنایی نداریم… مهندسان ما جوش میزنند که شهر ونیز دارد کمکم زیر آب میرود، اما هیچکس «بر» خاطرش نیست که قنات «همتآباد» یزد همین روزها چگونه از بیهمتی ما از میان رفت و دود از دهانهی آن برآمد.»[۳۶]
«امروز وقتی مهندسان عالم حتی در فایدهی پدیدهی بزرگ سد اسوان تشکیک کردهاند و گمان دارند که ضرر و دوام و ثبات نیل از جزرومد آن بیشتر است، جای آن است که به هر حال به این سادگی از پدیدهی قنات نگذریم.»[۳۷]
هیچکس بهصورت انتزاعی مخالف چاه عمیق و موتور و ماشین نیست، چهبسا که از این موتورها بتوان به بهترین شکل و در خدمت کشاورزی ایران و به سود اکثریت و در درازمدت حتی در آبادان کردن همین قنوات که در آینده اشاره خواهیم کرد، استفاده کرد.
از این چاهها و به تعداد زیاد میتوان در جاهایی که آب زیرزمینی از دسترس قنوات خارج شده و از مرزها عبور میکنند و یا به دریاچهها و حوضچههای آب شور و کویر نزدیک میشوند سود جست. گرچه در مورد اخیر نیز صرفه با قنات است،[۳۸] و اگر آب بالا (رو) باشد و شیب کم، صرفه با قناتهای تمامآفتابی (کی. هرانگ) میباشد.[۳۹] سخن این است که تا روزی که نتوانستهایم به میزان بارندگی این سرزمین بیفزاییم، چگونه میخواهیم استخراج و مصرف آبهای زیرزمینی خود را، که حاصل همین نزولات آسمانی هستند، افزایش دهیم؟
رشد کدووار چاه و یا رشد گردووار قنات
اصولاً ما ساز را از سر گشادش زدهایم؛ به جای اینکه فکری به حال افزایش نزولات آسمانی و یا بهترین شیوههای مصرف همین مقدار نزولاتی که هرساله به این سرزمین فرو میریزد و از منابع آب سنتی خارج میشود، کرده باشیم، به فکر نقب زدن و غارت ذخایر آب کویر و حاشیهی کویر افتادیم و ندانستیم که این غارت اگر چند صباحی و برای معدودی مثمر ثمر به نظر آید، در درازمدت چه مصیبتهایی به بار خواهد آورد و یا دانستیم و به آن اهمیت ندادیم.
جهل و غرضورزی سیاستگذاران نظام وابستهی پیشین و طمع گروهی که پولی و یا زوری داشتند و رشدِ کدووار را بر رشد دیررس و اما دیرپای درخت گردو ترجیح دادند، سبب بروز جنگی پنهانی و زیرزمینی به معنای واقعی کلمه میان کشاورزان تازه خردهمالک شده و قناتها و «کِی» (قناتهای تمام آفتابی) و چشمهها از یکسو و مالکین و صاحبان مزارع مکانیزه و گاه صاحبان کورههای آجرپزی و غیره همراه با چاههای عمیق و نیمهعمیقشان که از حمایتهای مالی و قانونی نیز اغلب برخوردار بودند از سوی دیگر، شده است. جنگی که در آن کشاورزان سنتی مجبور شدهاند، خود نیز از اسلحهی طرف مقابل یعنی چاههای عمیق استفاده کنند. برای مثال در روستاهای دشت خمین تا سال ۱۳۶۰، ۶۲ چاه عمومی و ۲۲ چاه تعاونی (۲ تا ۴ نفره) را در مقابل ۱۰۶ حلقه چاه خصوصی حفر کردهاند تا بتوانند کاهش فزایندهی قناتها و چشمههایشان را جبران کنند؛ این کاهش تنها در مدت پنج سال بین سالهای آبی ۵۴ ـ ۵۳ تا ۵۹ ـ ۵۸ جمعاً از تخلیهی سالیانهی آب قنوات و چشمهها ۱۸/۲ میلیون متر مکعب بوده است.۴۰
ویرانی بیآوازهی «کی»ها
حال اگر قنات را ساختمانی بدانیم که توسط بشر ساخته شده است تا آبهای تحتالارضی را به پای خودش به سطح زمین بیاورد، باید گفت در ایران نوع ناشناختهی دیگری از قنات وجود دارد که قنات دوکاره و یا «قنات زهکش» میباشد و در مناطق مختلف ایران به نامهای «هِرانگ»۴۱، «هرنگ»۴۲، «راهنگ»۴۳، «رزق بر»۴۴، «بیلان»۴۵، «بلاغ»۴۶، «کی»۴۷ و… نامیده میشوند.
این «قناتـزهکش»ها آسیبپذیرتر از قنوات متعارف بوده و چون در عرف عام، قنات شناخته نمیشوند و در آمارهای مربوط به قنوات جایی نداشتهاند، ویرانی آنها بهخاطر حفر بیرویهی چاههای عمیق و نیمهعمیق در سالهای گذشته، بیآوازه انجام گرفته است. مانند خشک شدن سه رشته از این «قناتـزهکش» (هرنگ»ها از روستای «گیلیگرد» (گلیگرد، گلیجرد) الیگودرز، که در زمینهای «فرقر» خمین حفر شدهاند و در گذشته دارای ماهی بوده و در بهارها بهویژه بسیار پرآب بودهاند۴۸ و یا خشک شدن «کی»ها در قهاب اصفهان.۴۹
افزون بر قناتها و «قناتـزهکش»ها، حفر بیرویهی چاههای عمیق، بیخرجترین منابع آبی و در عین حال کهنترین منابع چندین و چندهزار سالهی ایران را به نابودی کشاندهاند. برای نمونه تنها در طول ۵ سال یعنی در سال آبی ۵۴ ـ ۵۳ تا سال آبی ۵۹ ـ ۵۸، در دشت نسبتاً پرآبی مانند «دشت خمین»، یک دهنه از ۲۳ دهنه چشمهی بزرگ این دشت خشکیده و مهمتر از آن تخلیهی سالیانهی چشمهها از ۲۸ میلیون مترمکعب، در همین مدت پنجساله به ۱۸ میلیون متر مکعب کاهش یافته است.۵۰
نمونهی جالب دیگر را از روستای تا دیروز بسیار پرآب و آبادان «توجهغاز» ملایر ذکر میکنیم. آب زراعی «توجهغاز ـ Tujegaz» تا دوازده سال پیش توسط تعداد زیادی چشمههای کوچک و بزرگ تأمین میگردید که با معیارهای محلی ۱۰ سنگ آب داشته، که در بهار دو جوی و در پاییز یک جوی میشده است. هر جوی در بهار به هشت آبیار و در کل به شانزده آبیار (گروههای همآب) نیازمند بوده، تا آب به هرز نرود. از سال ۱۳۵۵ بهخاطر حفر چاههای عمیق و نیمهعمیق در زمینهای «خرمآباد» و از آن جمله ۲۰ حلقه چاه عمیق متعلق به کورههای آجرپزی واقع در کنار جادهی ملایر به نهاوند، آب «توجهغاز» به حدود ۶ اینچ در اواخر بهار کاهش یافته و در تابستان بهطور کلی خشک میشود.
در نتیجه کشاورزان «توجهغاز» به خاطر به دست آوردن آب از کف رفته ـ پس از شکایات بسیار و بینتیجه ـ به زدن ۱۸ حلقه چاه عمیق و نیمهعمیق دست زدهاند، که بنا به گفتهی ریشسفیدان، اگر آب همهی آنها را روی هم بریزند، به اندازهی آب قدیم چشمهها نخواهد شد.
از طرف دیگر، چون اغلب چاهها به دلایلی در مناطق دیمزار حفر شدهاند، کشتخانهای اصلی ده «بکارها» که بهترین زمینهای زراعی ده بوده و صدها سال کودورزی و آبیاری شدهاند، لمیزرع باقی ماندهاند. آب این چاهها آب چشمه و قنات نیست که گاه حتی پس از مسافتی حدود ۱۰ فرسنگ۵۱ تاب حرکت در کشتخان را داشته باشد؛ بلکه چون اسب عصاری تنها به گرد خود میچرخد و بدینترتیب، مسئله سه کشتخانه بودن زمینهای ده و تجربیات آیشبندی روستاهای ایران با نابودی این منابع سنتی محکوم به فنا است. اما در این میان سود با کسانی است که در همین مثال آخری در حدود ۲۰ دستگاه موتور و متخلفات آن را به صاحبان کورههای آجرپزی فروختهاند تا آب «توجهغاز» را به خشت تبدیل کنند و اگر درست بگوییم، نان توجهغازیها را آجر کنند و نقداً ۱۸ دستگاه به توجهغازیها دادهاند تا آب رفته را به جوی بازگردانند که به قول روستاییان کرمانی: «باد آومد و خدا داد به خوشهچین».
قنات و چشمه هویت فرهنگی
آخرین مسئله که اغلب جایی به شمار نمیرود، این است که قناتها و چشمهها از جهات فرهنگی دارای ارزش فراوانی هستند. بسیاری از قناتها و اغلب چشمهها، ساختمانهای تاریخی۵۲ هستند. «قدمت بسیاری از قناتهای ایران، از یکی دو هزار سال متجاوز است و عمری برابر با تاریخ کهن ایران دارد.۵۳ ناصرخسرو در ۹۶۴ سال قبل از برخی از این قناتها یاد کرده است.»۵۴
«در برخی از متون تاریخی (نیز) ذکری از قناتها و تاریخ احداث آنها به میان آمده است؛ مانند قناتهای: «جوپار کرمان که عمر آن به عصر پرستش آناهیتا ملکه باران میرسد؛ قنات «یعقوبی یزد متعلق به» ۹۰۰ سال (قبل) و «سناباد مشهد» (متعلق به) حدود ۱۲۰۰ سال (پیش)»۵۵
به قول اسناد باستانی: «جواب زائرین را چه خواهیم داد وقتی که میخواهند کفن خود را در آب «سناباد» شستوشو دهند.» که تن حضرت رضاعلیهالسلام بدان شستوشو شده بود و امروز آبی در آن نمیبینند.۵۶
از این گذشته، بسیاری از قنوات ایران یادگار مردان و زنان بزرگ و خیرخواه است؛ برای نمونه: قنات «فیضیحسن» کمره که ۴۰۰ سال از تاریخ حیات آن میگذرد، بهدست تنها شاعر مشهور و شناختهشدهی کمره «شیخ علی نقلی کمرهای» آبادان شده است۵۷ و از این نمونه در مناطق دیگر کم نیست. «هنوز خیلی مانده است تا یک چاه عمیق افتخار این موقعیت را در فرهنگ اجتماعی ایران کسب کند که مثل «آمشی» یا صغبوجهی رودبار جیرفت از طرف زنی مثل پادشاه خاتون، وقف شود و باز خیلی فاصله است تا نظم و نسق یک چاه عمیق به آن صورت درآید که بتواند مثل قنات حاج علیرضا وقف شود که ساکنین سرچشمه بهطور مجانی هر خانهای که آب از آن بگذرد، هرچه بخواهد ببرد.»۵۸
دیگر اینکه در پیرامون قنوات و چشمههای تاریخی بسیاری داستانها، آیینها و باورهای مذهبی و سنتی شکل گرفته است که با نابودی این منابع محکوم به فنا میباشند؛۵۹ برای مثال تنها در دشت خمین آنچه که از آیینها و باورها در اطراف چشمههای «نازی»، «یوجان»، «گوشه محمد مالک» و «جان قلعه» و «چشمه گونمای فرقهان» که متأسفانه در سالهای اخیر خشکیده است، وجود دارد، میتواند موضوع کتابی جداگانه باشد و بالاخره اینکه رقابت برای به دست آوردن آب ازدسترفتهی قناتها و چشمههایشان و همچنین رقابت بین کشاورزان روستاهای همسایه، بزرگترین لطمه را به فرهنگ یاریگری و روحیهی پرتعاون و پراخوت روستایی وارد آورده است،۶۰ و روستاهای تا دیروز همسایه و دوست و خویشاوند را به دشمنی با یکدیگر و زدوخورد کشانده است.۶۱
*عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی