امنیت بر مدار آب
آب دارای ابعاد و وجوه متعدد و متکثری است که یکی از مهمترین آنها، سیاست و پهنه سیاسی است. نوشتار حاضر میکوشد از منظر سیاست به مسئله آب نظر کند و نقش آن را در منظومه سیاسی جامعه، وارسی کند. این نوشتار بهطور مشخص، درصدد پاسخگویی به سؤالات ذیل است: الف) نقش و جایگاه آب در نظام سیاسی کشور چه هست؟ ب) مهمترین پیامدهای سیاسی بحران آب کدماند؟ ج) برای کنترل آثار بحران آب در حوزه سیاسی چه راهحلهایی را میتوان در نظر گرفت؟
نقش و جایگاه آب در نظام سیاسی کشور
بهعنوان نکته اول، در پاسخ به سؤال نخست، باید گفت که آب باتوجهبه ارقام و اعداد موجود، بهتدریج از یک ماده کاملا طبیعی به یک عنصر بهشدت سیاسی تبدیل شده و همچنان شدت این سیاسیبودن و سیاسیشدن آن درحالافزایش است؛ زیرا آب هماینک، به یک ماده نادر و کمیاب تبدیل شده و در علم سیاست، اساسا ندرت و کمیابی منشأ ستیزه، تنش و نارضایتی است. این ندرت و کمیابی باعث شده که ما شاهد یک سلسله رقابتها و مبارزات دسترسی به آن و طبیعتا تغییر صورتبندی شیوه موجود مالکیت این منبع نادر باشیم. نکته دوم اینکه آب، همانطور که شواهد موجود در سه، چهار سال گذشته نشان میدهند به عنصر محرک کنشها و پویشهای سیاسی تبدیل شده، بهگونهای که میتوان گفت «تنش آبی» مساوی شده است با "تنش سیاسی".
اگرچه ما وقتیکه از بحران صحبت میکنیم این به ذهن متبادر میشود که ما با یک وجوهی از تهدیدات مواجه هستیم. بحرانشناسان معتقدند هر وضعیت بحرانی، محدود به فرصت و تهدید بهصورت همزمان است، اما وجه تهدید آن بهمراتب از وجه فرصت کمتر است. وضعیت کنونی آب در جامعه ما نشان میدهد که در نماگری است که ما به جامعه معرفی کنیم و در زندگیمان لمس کنیم که جامعه با بحران ناکارآمدی یا بحران بدکارکردی در سطوح کلان مدیریت کشور مواجه است. نکته بعدی اینکه، موقعیت فضایی بحران آب در کشور ما نشان میدهد که یک عنصری به عناصر شکافهای متراکم اجتماعی جامعه ما اضافه شده است. جامعه ما جامعه بسیار پرشکافی است؛ شکافهای فرهنگی، ایدئولوژیک، سیاسی، اجتماعی، قومی، ملی، زبانی، مذهبی و البته با کمال تأسف باید گفت به دلیل بحران ناکارآمدی یا بدکارکردی، شکاف بحران آب به شکافهای موجود افزوده شده است. بهویژه در مناطقی مانند سیستانوبلوچستان و آذربایجان. این البته بر روی کنشها و واکنشهای سیاسی که در آینده شاهد خواهیم بود، تأثیر میگذارد.
نکته بعدی اینکه، از حدود دهه ٨٠ بحثی در ادبیات امنیت و امنیت ملی و امنیتپژوهی مطرح شده و آن اینکه، آن تلقیهای سنتی که نسبت به امنیت وجود داشته (امنیت را مساوی با امنیت حاکمیت، امنیت رژیم و امنیت دولت تلقی میکردند)، معنای خود را از دست داده و منسوخ شده و امروزه یک معنای موسع از معنای امنیت هست که امنیت انسانی و امنیت جامعه در مرکز ثقل آن قرار دارد و امنیت منابع و محیطی بیش از آنکه امنیت رژیم و حاکمیت و دولت را در معرض خطر قرار دهد امنیت جامعه و امنیت انسانی را به خطر انداخته است؛ بنابراین امروزه وضعیت آب در ایران، نشاندهنده آن است که ما با تهدیدات محیطی و منابع که عمدتا انسانمحور و جامعهمحور هستند، مواجهیم.
نکته دیگر، ما به دلیل همسایگی که با برخی از کشورها داریم آب در زمره مدلهای هیدروپلیتیک قرار گرفته است که میتواند روابط و مناسبات ما را با برخی از کشورهای همسایهمان تحت تأثیر قرار دهد و احتمالا منشأ شکلگیری دیپلماسی متفاوتی از گذشته بشود؛ مثلا خشکشدن رودخانه هیرمند و احداث سدی که آنجا صورت گرفته است. هامون و تالاب هیرمند، وقتیکه خشک میشوند علیالقاعده این دیپلماسی که ما تا الان داشتهایم، پاسخگو نخواهد بود و ناگزیر باید تدابیر جدیدی در حوزه آبی اتخاذ کند. اینها در آذربایجان و ترکمنستان، میتواند در شکلدهی به منظومه معادلات منطقهای نقش داشته باشد؛ بنابراین به نظر میرسد آبی که در گذشته برای ایران باعث شکلدهی یک تمدن جدید بوده و ما توانستهایم بهوسیله آن بالندگی خود را شکل داده و اثبات کنیم، امروزه به عنصری تبدیل شده که در داخل منشأ تنش شده و در روابط منطقهای نیز میتواند عاملی برای بروز تنشها و یا مشکلات دیپلماتیک در سطح منطقهای شود.
پیامدهای سیاسی بحران آب
در اینجا مواردی که برای پیامدهای سیاسی بحران آب، ذکر میشود علیالقاعده تقدم و تأخر معنوی برای آنها وجود ندارد، بلکه بعضی از آنها به لحاظ منطقی و یا به لحاظ زمانی ممکن است مترتب باشند؛ اما اینها مواردی هستند که به نظر میرسد بحران آب این پیامدها را داشته باشد. طبیعتا باتوجهبه نقشی که آب در فرایند عمومی، توسعه عمومی و توسعه پایدار دارد، به نظر میرسد که این بحران آب یا بحران کمآبی میتواند فرایند توسعه پایدار و همهجانبه کشور را متوقف یا دچار تأخیر کند. نکته بعدی این است که بحران آب یا بحران کمآبی، میتواند صورتبندی نیروهای اجتماعی جامعه ما را تغییر دهد. بهعنوانمثال با افزایش یا تشدید موج مهاجرتهای گسترده از مناطق روستایی به مناطق شهری، نیروهای اجتماعی و صورتبندی آنها بهشدت مختل شود و تغییر پیدا کند. تغییر صورتبندیهای اجتماعی در عرصه کنشها و پویشهای سیاسی، دارای پیامدهای انکارناپذیری است. ازطرفدیگر، ممکن است به تشدید نرخ بیکاری، نرخ فقر و تغییر الگوهای شغلی بینجامد که اینها بهصورت متغیرهای واسط میتوانند دارای پیامدهایی باشند.
موضوعی که در سالهای اخیر هرچه که تجربه انتخابات در کشور ما تکرار میشود، نشان میدهد این است که موضوعات جدیدی در دستور کار رقابتهای انتخاباتی قرار میگیرند. طبیعتا از انتخابات ریاستجمهوری از ادوار گذشته تاکنون، مثلا مسئله قومیتها در دورههای گذشته انتخاباتی در مرکز ثقل رقابتهای انتخاباتی نبوده است. ولی هرچه که جلوتر آمدهایم، موضوع قومیتها به یک موضوع رقابتهای سیاسی تبدیل شده است. به نظر میرسد بحران کمآبی، میتواند موضوع آب را در دستور کار کمپینهای انتخاباتی و رقابتهای انتخاباتی قرار بدهد و عنصری به عناصر شکافهای اجتماعی افزوده شود؛ بنابراین در عرصه رقابت انتخاباتی یا رأیگیریها، موضوع محوری آب بهمثابه یک عنصر جدید در دستور کار رقابت انتخاباتی قرار خواهد گرفت. وقتی این اتفاق بیفتد پیامد آن تقویت حس محلیگرایی، ناحیهگرایی و منطقهگرایی خواهد بود که زمینههای آن در جامعه ما وجود دارد و درنهایت ممکن است درصورتیکه تدبیر مناسبی هم نشود، به تشدید حس واگرایی سیاسی در کشور بینجامد و متعاقبا ممکن است بسامد موج خشونت، تنشهای سیاسی، تنشهای قومی و مذهبی با محوریت آب شکل بگیرد.
البته آمارها نشان میدهد که ظرف چهار ماه گذشته، در مناطقی مثل خراسان، لرستان، خوزستان و آذربایجانغربی این اتفاقات افتاده است. این زمانی است که ما با آن علائم اولیه بحران آب موجه شدیم. هرچه این بحران شدیدتر شود، طبیعتا فرکانس توسل به این تنشها افزایش پیدا خواهد کرد. البته اگر در آیندههای دور، این بحرانهای ناکارآمدی تدبیر نشود و راهحلهای روزآمد و رضایتمندانهای برای آن طراحی نشود این بحران ناکارآمدی ممکن است به بحران مقبولیت هم بینجامد؛ بنابراین نظام سیاسی در اقصا نقاط افقهای دور باید ببیند که احتمالا، بحران بدکارکردی یا ناکارآمدی درنهایت ممکن است به بحران مقبولیت هم منجر شود. ناگوارتر این است که بحران آب ممکن است به امنیتیشدن کشیده شود. بحران آب که یک ماده طبیعی است ممکن است سیاسی بشود و در صورت نبودن این تدبیر، به مفهوم امنیتی تبدیل بشود. برای اینکه ما در ادوار گوناگون در فازهای گوناگون، امنیتیشدن جامعه را تجربه کردیم با عواقب ناگوار آن کاملا آشنا هستیم و در زندگی روزمره کاملا ملموس است. وقتی جامعه امنیتی میشود طبیعتا فضای گفتوگو تعلیق میشود و شاید نشود اندک فضای فعلی گفتوگو را تداوم بخشید و درنتیجه، عرصه برای نقشآفرینی جامعه مدنی کاملا تضییق و تنگ میشود. اینها پیامدهای بسیار ناگواری است که امنیتیشدن آب ممکن است به دنبال داشته باشد؛ بنابراین، این شرایطی است که ممکن است بحران آب یک چنین پیامدهایی را به دنبال داشته باشد.
راهحلها و راهکارها
درباره سؤال سوم مبنی بر راهکارها و راهحلهای کنترل آثار بحران آب، باید گفت بههرحال جامعه ما ممکن است نسبت به مقوله آب، در سطح نخبگان، جامعه مدنی و فعالان این حوزه، بخش خصوصی و … بالاخره از دانش کافی برخوردار باشد، اما حساسیت لازم نسبت به مقوله کمآبی وجود ندارد؛ بنابراین باید تلاش همهجانبهای صورت بگیرد تا حساسیت نسبت مقوله کمآبی در جامعه فراگیر شود. ممکن است یکی از مکانیسمهای آن، این باشد که ما باید آب را بهمثابه یکی از عناصر اصلی حقوق بشر معرفی کنیم. البته ادبیات مکتوب در دنیای آنسو، کاملا نشان میدهد که امروزه مسائلی ازایندست جزء حقوق بشر شناخته میشوند. حقوق بشر فقط مسائل آزادیهای سیاسی و اجتماعی و امثال اینها نیست؛ بلکه دسترسیهای اینچنینی، برخورداری از استانداردهای متناسب و متعادل زندگی هم جزء حقوق بشر هست. یکی از راهکارها میتواند این باشد که جزء یکی از اجزای حقوق بشر معرفی شود.
نکته بعدی این است که شاید بتوان سهم نیتمندی در این بحران بدکارکردی یا بحران ناکارآمدی را به کسی منتسب کرد، اما درعینحال واقعیت این است که آنچه الان ما با آن موجه هستیم نتیجه یا فقدان دانش یا فقدان مهارت یا فقدان تصمیمات بهنگام و روزآمد و عالمانهای است که سرنوشت دچار کرده است. بوروکراسی دولتی و نخبگان عالیرتبه در صدر کسانی هستند که این مسئولیت متوجه آنهاست. طبیعتا خیلی عقلایی و منطقی نیست که ما برای برونرفت از این بحران باز متوجه و دستبهدامن افراد و نهادهایی بشویم که این شرایط را برای ما رقم زدهاند.
بنابراین اگر ما فکر میکنیم دولت بهعنوان منجی، ما را از این بحران خارج کند و خود ما بهعنوان شهروندان مسئولیتی را نپذیریم طبیعی است که مشکل حل نخواهد شد. همانطور که خود ما در این بحران نقش داشتیم (شیوههای مصرف، عدم اهتمام ما به الگوهای مصرف و غیره)، طبیعی است که برای رفع این بحران هم باید نقشآفرینی کنیم؛ بنابراین دولت، نهادهای مدنی و حتی آنهایی که در جامعه ما صبغه دینی و مذهبی دارند، باید ایفای نقش کنند؛ زیرا آب یکی از مواردی است که در دین مبین اسلام و تعالیم مذهبی ما بهشدت مورد تأکید و اهتمام واقع شده است؛ بنابراین هیچ ایرادی ندارد که نهادهای مذهبی ما بخشی از خود و انرژی خود را صرف گسترش این دلواپسیها و دلنگرانیها نسبت به آب کنند. بالاخره آب که مایه حیات ما هست میتواند مشمول دلواپسیهای نهادهای مدنی، سمنها و حتی نهادهای دینی و مذهبی و فعالان رسانهای و امثال این شود. من فکر میکنم که اگر ترتب قائل بشویم، این نقشآفرینی در باب ایجاد حساسیت نسبت به آب، ابتدا باید از خود مردم و از خود ما شروع شود. البته از دولت هم انتظار میرود که تسهیلکننده این گسترش و حساسیت باشد.
نکته بعدی و پیشنهاد بعدی که در ارتباط با پیشنهاد قبلی باید تلقی شود و ممکن است در نگاه اول رادیکال و یک مقدار تحریکپذیر به نظر بیاید، ولی ما واقعا برای اینکه بتوانیم بر این بحران فائق بشویم به نظر میرسد که چارهای جز این نداریم که آب را به یک جنبش جدید اجتماعی با عبارتهایی که در دنیا هم مرسوم هست (مثلا «ما آب میخواهیم»، «ما تشنه هستیم»، «با آب مهربان باشیم»)، تبدیل کنیم. اینها نیروهای تحریکبرانگیز و جنبشهای اجتماعی آب پایه ما باشند تا بتواند یک عزم همگانی را برانگیزد تا بتوانیم از این بحران عبور کنیم. بههرحال برای این جنبش جدید اجتماعی «ما آب میخواهیم»، میتوان یک نقطه شروعی تصور کرد. این گفتوگوها میتوانند نقطه عزیمت خوبی برای آغاز یک چنین جنبشی باشند. البته دولتمردان نسبت به این جنبش آب پایه، نباید خیلی هراسان و نگران باشند که حدت و شدت سیاسی پیدا کند. این کاملا میتواند وجه اجتماعی غالب داشته باشد و اگر به همه اهداف خود برسد، به نفع همگان هم باشد؛ بنابراین جنبش علاوه بر اینکه باید زمینههای خود را ذیل این گفتوگوها تمهید کند، نیازمند یک شبکهسازیها و ساماندهیهای انسانی است؛ یعنی این سازمانهای مردمنهاد که به اندازه کفایت تبدیل به یک موضوع همگانی شدهاند باید شکل بگیرند و نهادهای موجود هم باید فعال بشوند تا بتوانیم از این بحران بهسلامت عبور کنیم. تا آب آنگونه که مایه زندگی ایرانیان و همزیستی بوده است یکبار دیگر بتواند در آن نقش و کسوت تاریخی خود ظاهر بشود.
علی کریمی مله: دکترای علوم سیاسی، عضو هیأت علمی دانشگاه مازندران